آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب شور و در این لفظ ’ه’ برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. اهل دنیا زان سبب اعمی دلند شارب شورابۀ آب و گلند. مولوی. ، کنایه از اشک چشم: دل همی سوزد مرا بر لابه ات سینه ام پرخون شد از شورابه ات. مولوی
آب شور. شوراب. مایعی پرنمک. نمکاب. (یادداشت مؤلف). آب ِ شور و در این لفظ ’هَ’ برای اسمیت است چنانکه در سبزه و سفیده. (غیاث اللغات) (آنندراج) : غواص ترا جز گل و شورابه نداده ست زیرا که ندیده ست ز تو جز که معادا. ناصرخسرو. اهل دنیا زان سبب اعمی دلند شارب شورابۀ آب و گلند. مولوی. ، کنایه از اشک چشم: دل همی سوزد مرا بر لابه ات سینه ام پرخون شد از شورابه ات. مولوی
پارۀ گوشت جهت بریانی، یا عام است. یقال: مابقی من الشاه الا شوایه، ای قلیل. (از منتهی الارب). بریده شدۀ از گوشت. (از اقرب الموارد) ، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، شوایهالخبز، گردۀ نان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
پارۀ گوشت جهت بریانی، یا عام است. یقال: مابقی من الشاه الا شوایه، ای قلیل. (از منتهی الارب). بریده شدۀ از گوشت. (از اقرب الموارد) ، اندک از هر چیز بسیار، کار آسان، شوایهالخبز، گردۀ نان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نام مبارزی است تورانی که پسر او برته نام داشت. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). نام پهلوانی ایرانی. (از فهرست ولف) : ز تخم توابه چو هشتاد وپنج سواران رزم و نگهدار گنج. فردوسی
نام مبارزی است تورانی که پسر او برته نام داشت. (برهان) (آنندراج) (از شرفنامۀ منیری) (از ناظم الاطباء). نام پهلوانی ایرانی. (از فهرست ولف) : ز تخم توابه چو هشتاد وپنج سواران رزم و نگهدار گنج. فردوسی
منسوب بخواب وهمیشه به صورت ترکیب استعمال شود. (ناظم الاطباء). - همخوابه، هم فراش. هم بستر. هم مضجع: خسرو آن است که در صحبت او شیرین است در بهشت است که همخوابۀ حورالعین است. سعدی (بدایع). - ، همسر. زوجه: چو بیرون رود جوهر جان ز تن گریزی ز همخوابۀ خویشتن. نظامی. کراخانه آباد و همخوابه دوست خدا را برحمت نظر سوی اوست. سعدی (بوستان)
منسوب بخواب وهمیشه به صورت ترکیب استعمال شود. (ناظم الاطباء). - همخوابه، هم فراش. هم بستر. هم مضجع: خسرو آن است که در صحبت او شیرین است در بهشت است که همخوابۀ حورالعین است. سعدی (بدایع). - ، همسر. زوجه: چو بیرون رود جوهر جان ز تن گریزی ز همخوابۀ خویشتن. نظامی. کراخانه آباد و همخوابه دوست خدا را برحمت نظر سوی اوست. سعدی (بوستان)
بقیۀ از قوم یا از شتران هلاک شده. (منتهی الارب). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده. (از اقرب الموارد) ، ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
بقیۀ از قوم یا از شتران هلاک شده. (منتهی الارب). بقیه از قوم یا از مال هلاک شده. (از اقرب الموارد) ، ردی ٔ و هیچکاره از شتران و گوسفندان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است. (از متن اللغه از شفاءالغلیل). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نی و مزمار. (گنجینۀ گنجوی چ وحید) : ز گلبام شبابۀ زندباف دریده صبا شعر گل تا به ناف. (گنجینۀ گنجوی)
نام آلت طرب است که از نی توخالی سازند و آن را یراغ و مزمار عراقی نیز گویند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 144). نی و مزمار و آن معروف است. (از متن اللغه از شفاءالغلیل). و این کلمه مولد باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نی و مزمار. (گنجینۀ گنجوی چ وحید) : ز گلبام شبابۀ زندباف دریده صبا شعر گل تا به ناف. (گنجینۀ گنجوی)