جدول جو
جدول جو

معنی شوئنده - جستجوی لغت در جدول جو

شوئنده
رونده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
(دخترانه)
با شکوه، دارنده شکوه و جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهنده
تصویر شاهنده
(دخترانه و پسرانه)
شاینده، نیکوکار، صالح، لقب بهرام پسر هرمز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شوینده
تصویر شوینده
ویژگی کسی که چیزی را می شوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام یابنده، هستی یابنده، رونده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
شوینده. شست وشودهنده. (فرهنگ فارسی معین) ، تعمیددهنده. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) : به شما میگویم نیست در فرزندان آدمیان پیغمبر بزرگتر از یحیی شورنده. (ترجمه دیاتسارون ص 90). آمدند پیش عیسی و گفتند شورنده ما را پیش تو فرستاد. (ترجمه دیاتسارون ص 91)
پریشان شونده. منقلب، انقلاب کننده. شورش کننده، به هیجان آینده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(یَ دَ / دِ)
شستشوی کننده وغسل دهنده. (ناظم الاطباء). غاسل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ دَ / دِ)
یعنی هستی یابنده، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی. (از انجمن آرا ذیل شوندان). هستی یابنده، انجام گردنده، رونده. مقابل آینده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آنکه خورد آکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روینده
تصویر روینده
آنچه بروید آنچه رشد و نمو کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشنده
تصویر جوشنده
آنچه میجوشد غلیان کننده، فوران کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوینده
تصویر جوینده
جستجو کننده، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
قرائت شده مطالعه شده، دعوت شده بمهمانی، احضار شده فرا خوانده، مدعی علیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکوهنده
تصویر شکوهنده
بیم دارنده ترسنده خایف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توزنده
تصویر توزنده
جستجو کننده جوینده، حاصل کننده اندوزنده، ادا کننده گزارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوینده
تصویر بوینده
شامه، بوی کننده یا حاست (حاسهء)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهنده
تصویر شاهنده
متقی و پرهیزگار و صالح و نیکو کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخشنده
تصویر شخشنده
لغزنده فرو خیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمنده
تصویر شرمنده
خجل، صاحب شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوسنده
تصویر دوسنده
چسبنده، چسبناک، چسبناک و لغزنده (زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشوبنده
تصویر آشوبنده
آنکه بیاشوبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسنده
تصویر بوسنده
آنکه ببوسد بوسه زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوینده
تصویر شوینده
کسی که چیزی را می شوید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آشورنده
تصویر آشورنده
آنکه بیاشورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورنده
تصویر آورنده
آنکه آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام گردنده، هستی یابنده، رونده مقابل آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
((رَ دِ))
شست وشو دهنده، تعمید دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شنونده
تصویر شنونده
مخاطب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوریده
تصویر شوریده
آشفته حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکننده
تصویر شکننده
ظریف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خوانده
تصویر خوانده
مدعی علیه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آکل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوزنده
تصویر دوزنده
خیاط
فرهنگ واژه فارسی سره