جدول جو
جدول جو

معنی شهرد - جستجوی لغت در جدول جو

شهرد
محلی از طسوج الدوز به قم. (تاریخ قم ص 117)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهره
تصویر شهره
(دخترانه)
مشهور و نامی، مشهور، نامدار و نامور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرود
تصویر شهرود
(پسرانه)
نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرو
تصویر شهرو
(دخترانه و پسرانه)
آنکه چهره ای چون چهره شاه دارد، نام یکی از اعیان ایرانی در زمان یزگرد پادشاه ساسانی، نام زنی زیبا در منظومه ویس و رامین، از شخصیتهای شاهنامه، نام موبدی دانا و اداره کننده ایران در زمان کودکی شاپور ذوالاکتاف پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرخ
تصویر شهرخ
(پسرانه)
شاهرخ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهراد
تصویر شهراد
(پسرانه)
شاه بخشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبد
تصویر شهبد
(پسرانه)
شاه بزرگ، صاحب اختیار، شهبد (به ضم ب) مرکب از شه (شاه) + بد (صاحب، خداوند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شارد
تصویر شارد
رمنده، رمیده، گریخته، آنکه از اطاعت سر باز بزند، نافرمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهود
تصویر شهود
شاهدها، حاضر شدن، جمع واژۀ شاهد، دیدن چیزی، گواه شدن، در تصوف آشکاری حقایق در دل، مشاهدۀ حق در ضمیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شگرد
تصویر شگرد
روش، طریقه، فن و طرز عمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهره
تصویر شهره
مشهور، نامدار، نامور، معروف، مشهور به نیکی یا بدی، انگشت نما، کسی که بسیاری از مردم او را بشناسند و به یکدیگر نشان دهند، کسی که به داشتن یک صفت بد مشهور باشد، معروف، مشهور، انگشت کش، مشارٌ بالبنان، تابلو، انگشت نشان
شهرۀ آفاق: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، برای مثال بی ریاضت نتوان شهرۀ آفاق شدن / مه چو لاغر شود انگشت نما می گردد (صائب - لغت نامه - شهره)
شهرۀ عالم: کنایه از مشهور و نامدار در همۀ عالم، شهرۀ آفاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهید
تصویر شهید
کشته شده در راه خدا، از نام های خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
شهر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهود
تصویر شهود
حاضر شدن، آشکارا، دیدن، مقابل غیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهید
تصویر شهید
کشته در راه خدا، بشهادت رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرت
تصویر شهرت
آوازه، نامبرداری، معروفیت، نام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرخ
تصویر شهرخ
رخ شطرنج، کشت دادن شاه و زدن رخ
فرهنگ لغت هوشیار
سازی بود در قدیم که طول آن دو برابر طول عود است و بر آن ده سیم مزوج بندند و کاسه و سطح آن بر هیئت عود است و اکنون متروک است، تار گنده و بم که در سازها بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهری
تصویر شهری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاد
تصویر شهاد
جمع شهد، انگبین های مومدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگرد
تصویر شگرد
روش، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
گریزان گریزپای، سرگردان، آواره بی خانمان، سرکش نافرمان سرکش، جمع شرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهره
تصویر شهره
مشهور، نامدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهرک
تصویر شهرک
((شَ رَ))
شهر کوچک، مجموعه مسکونی دارای تأسیسات شهری (آب، برق، خیابان، فروشگاه)، که خانه ها، ساکنان یا مساحت کمی دارد و از لحاظ اداری بخشی از یک شهر به شمار می رود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهود
تصویر شهود
((شُ))
حاضر شدن، دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرود
تصویر شهرود
((شَ))
سازی بود سیمی شبیه به عود، نوایی از آهنگ های قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهره
تصویر شهره
((شُ رِ))
مشهور، نامی، نامدار، معروف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهود
تصویر شهود
جمع شاهد، گواهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شارد
تصویر شارد
((رِ))
نافرمان، سرکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهید
تصویر شهید
((شَ))
کشته شده در راه خدا و دین و وطن، مفرد شهدا
شهید کسی بودن: سخت شیفته کسی بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهرت
تصویر شهرت
آوازه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شهید
تصویر شهید
جانباخته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شگرد
تصویر شگرد
فند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شگرد
تصویر شگرد
فن، تکتیک، تکنیک، حرفه
فرهنگ واژه فارسی سره
از مراتع نشتای منطقه ی عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی