سهریز. فارسی و معرب. تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب). تمر سهریز و بالنعت و بالاضافه، نوعی از خرما. (منتهی الارب). رجوع به سهریز و فهرست المعرب جوالیقی شود
سهریز. فارسی و معرب. تمر شهریز مذکور است در سهریز. (از منتهی الارب). تمر سُهریز و بالنعت و بالاضافه، نوعی از خرما. (منتهی الارب). رجوع به سهریز و فهرست المعرب جوالیقی شود
شونیز است. (منتهی الارب). لغتی در شونیز و شنیز است. شونیز و سیاهدانه. (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است. شونوز. شی نیز. سیاه تخمه. حبهالسوداء. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنیز و شونیز شود
شونیز است. (منتهی الارب). لغتی در شونیز و شنیز است. شونیز و سیاهدانه. (ناظم الاطباء). به قول دینوری فارسی است. شونوز. شی نیز. سیاه تخمه. حبهالسوداء. (یادداشت مؤلف). رجوع به شنیز و شونیز شود
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) : هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را. صائب
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) : هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را. صائب
ده کوچکی است از دهستان اندوهجرد بخش شهداد از شهرستان کرمان واقع در30هزارگزی جنوب شهداد و در سر راه فرعی گوک به شهداد، دارای 5 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از دهستان اندوهجرد بخش شهداد از شهرستان کرمان واقع در30هزارگزی جنوب شهداد و در سر راه فرعی گوک به شهداد، دارای 5 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
سیل، (آنندراج) (غیاث اللغات) : ز باران دشتها را رودخیز است ز سرما دام و دد را زو گریز است، (ویس و رامین)، ، موج، (آنندراج) (غیاث اللغات)، - نالۀ رودخیز، ناله ای که بسیار حزین و غم انگیز باشد و از شنیدن آن سیل اشک از دیدگان جاری شود: به زیر و بم نالۀ رودخیز گهی نرم زد زخمه و گاه تیز، نظامی
سیل، (آنندراج) (غیاث اللغات) : ز باران دشتها را رودخیز است ز سرما دام و دد را زو گریز است، (ویس و رامین)، ، موج، (آنندراج) (غیاث اللغات)، - نالۀ رودخیز، ناله ای که بسیار حزین و غم انگیز باشد و از شنیدن آن سیل اشک از دیدگان جاری شود: به زیر و بم نالۀ رودخیز گهی نرم زد زخمه و گاه تیز، نظامی
شیرین و مخلوط با شیرینی. (ناظم الاطباء). آمیخته با شهد، مجازاً، شیرین سخن. شیرین گفتار: شاه از آن سرخ سیب شهدآمیز خواست افسانه ای نشاطانگیز. نظامی. بوسه ای بر کنار ساغر ده پس بگیر آن شراب شهدآمیز. سعدی. - کلام شهدآمیز، کلام فصیح. (ناظم الاطباء)
شیرین و مخلوط با شیرینی. (ناظم الاطباء). آمیخته با شهد، مجازاً، شیرین سخن. شیرین گفتار: شاه از آن سرخ سیب شهدآمیز خواست افسانه ای نشاطانگیز. نظامی. بوسه ای بر کنار ساغر ده پس بگیر آن شراب شهدآمیز. سعدی. - کلام شهدآمیز، کلام فصیح. (ناظم الاطباء)
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
جایی که شکر خیزد و در آنجا شکر عمل آورند. (ناظم الاطباء). شکرستان. شکرزار. (یادداشت مؤلف). قریب به معنی شکرزار است. (آنندراج) : من و مصری که شکرخیز بود خاک آنجا کوزۀ شهد شود حنظل افلاک آنجا. صائب تبریزی (از آنندراج). و رجوع به شکرزار و شکرستان شود
کنایه از فرمانبردار و خدمتکار باشد، (برهان)، خادم فرمانبردار چست و چالاک، (آنندراج) (از انجمن آرا)، فرمانبردار و مطیع، (فرهنگ رشیدی)، چالاک، (غیاث)، فرمانبردار، خدمتکار، (فرهنگ فارسی معین)، فرمانبردار و مطیع و خدمتکار، (ناظم الاطباء)، به شتاب حرکت کننده، زودخیزنده، چست: دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش خرام و پاکزاد ونیکخوی، منوچهری، زودخیز است و خوش گریز حشر زودزای است و زودمیر شرر، سنائی، وشاقان موکب رو زودخیز به دیدار تازه به رفتار تیز، نظامی، بفرمودتا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز، نظامی
کنایه از فرمانبردار و خدمتکار باشد، (برهان)، خادم فرمانبردار چست و چالاک، (آنندراج) (از انجمن آرا)، فرمانبردار و مطیع، (فرهنگ رشیدی)، چالاک، (غیاث)، فرمانبردار، خدمتکار، (فرهنگ فارسی معین)، فرمانبردار و مطیع و خدمتکار، (ناظم الاطباء)، به شتاب حرکت کننده، زودخیزنده، چست: دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش خرام و پاکزاد ونیکخوی، منوچهری، زودخیز است و خوش گریز حشر زودزای است و زودمیر شرر، سنائی، وشاقان موکب رو زودخیز به دیدار تازه به رفتار تیز، نظامی، بفرمودتا خازن زودخیز کند پیل بالا بر او گنج ریز، نظامی
ناحیه ای است قریب بهرات که معرب آن بادغیس است و سبب تسمیه کثرت باد است در آن ناحیه، (آنندراج) (انجمن آرا)، ناحیه ای از اعمال هرات که اکنون معروف به بادغیس است، (ناظم الاطباء)، این وجه اشتقاق بر اساسی نیست، رجوع به بادغیس و بادغیش شود
ناحیه ای است قریب بهرات که معرب آن بادغیس است و سبب تسمیه کثرت باد است در آن ناحیه، (آنندراج) (انجمن آرا)، ناحیه ای از اعمال هرات که اکنون معروف به بادغیس است، (ناظم الاطباء)، این وجه اشتقاق بر اساسی نیست، رجوع به بادغیس و بادغیش شود
که باد در آنجا بسیار وزد، بسیارباد، مهب ریاح: منجیل و نواحی آن بادخیز است، ، بادگیر و بادغس، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 166)، رجوع به بادغد، بادغر، بادغرا، بادغس و بادگیر شود، نفس کش، دودکش، (ناظم الاطباء)
که باد در آنجا بسیار وزد، بسیارباد، مهب ریاح: منجیل و نواحی آن بادخیز است، ، بادگیر و بادغس، (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 166)، رجوع به بادغد، بادغر، بادغرا، بادغس و بادگیر شود، نفس کش، دودکش، (ناظم الاطباء)