جدول جو
جدول جو

معنی شهبا - جستجوی لغت در جدول جو

شهبا
اشهب، سپاه گران و مسلح، سال سخت، خشک سال
تصویری از شهبا
تصویر شهبا
فرهنگ فارسی عمید
شهبا(شَ)
شهباء. مؤنث اشهب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء) ، مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی. (غیاث) :
با نور او چو خنجر حیدر شد
گلبن قوی چو دلدل شهبا شد.
ناصرخسرو.
کآن کوردل نیارد پذرفتن
پند سوار دلدل شهبا را.
ناصرخسرو.
به کمترین صلت از مجلس امیر عمید
خری بر آخر بندم چودلدل شهبا.
سوزنی.
نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند.
خاقانی.
رجوع به شهباء شود.
- عنبر شهبا، عنبر اشهب. عنبر دورنگ. عنبر آمیخته به سپیدی:
مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو
چون به خوردن قصد سوی عنبر شهبا کند.
منوچهری.
، استر سرکش گازگیرندۀ لگدزن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شهبا
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شهاب
تصویر شهاب
(دخترانه و پسرانه)
شعله آتش، سنگ آسمانی، ستاره دنباله دار، جاه و جلال، عظمت، بزرگی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبان
تصویر شهبان
(پسرانه)
برادر زرین ملک در داستان ملک بهمن
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبال
تصویر شهبال
(پسرانه)
پر بزرگ پرندگان، بزرگترین پر پرنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهباز
تصویر شهباز
(پسرانه)
درخورشاه، لایق شاه، شاه باز نوعی باز سفید رنگ و شکاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهبد
تصویر شهبد
(پسرانه)
شاه بزرگ، صاحب اختیار، شهبد (به ضم ب) مرکب از شه (شاه) + بد (صاحب، خداوند)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
(دخترانه)
چشم زیبا، چشم فریبنده، زن سیه چشم، دارای رنگ سیاه چون رنگ چشم میش، رنگ میشی، نوعی نرگس که حلقه وسط آنسرخ یا بنفش است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیبا
تصویر شیبا
(دخترانه)
شیوا آشفته، پریشان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهباز
تصویر شهباز
شاه باز، نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
آب سرخ رنگی که از گل کاجیره گرفته می شود، شاه آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهدا
تصویر شهدا
شهیدها، کشته شدگان در راه خدا، جمع واژۀ شهید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
اشهل، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی نرگس که حلقۀ وسط آن سرخ یا کبود است مثلاً نرگس شهلا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهبال
تصویر شهبال
بزرگ ترین پر بال مرغ، شاه بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهبا
تصویر صهبا
شراب انگوری مایل به سرخی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) :
خرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو
به زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز.
ناصرخسرو.
نظام دین شه میزانیان که بر شاهان
خجسته فال تر است از همای و از شهباز.
سوزنی.
اگر شهباز بگریزد چو سیمرغ
ز روی رشک معذور است ازیرا.
خاقانی.
شهباز سخن به دولت تو
منقار برید نوپران را.
خاقانی.
شهبازم ارچه بسته زبانم بگاه صید
گرد از هزار بلبل گویا برآورم.
خاقانی.
از آنگاه که باز شهباز صبح از نشیمن افق پروازکرد تا غراب ظلمت بال بگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273). شهباز آفتاب چنگ در پردۀ غربیب غراب آویخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355).
گرچه شهباز معرفت بودم
ریختم بال و پر چه میطلبی.
عطار.
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دست آورده ام
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را.
سعدی.
که شهباز من صید دام تو شد
مرا بود دولت بنام تو شد.
سعدی.
کار خرد ضربت این ساز نیست
صید ملخ شیوۀ شهباز نیست.
خواجو.
شهباز دست پادشهم این چه حالت است
کز یاد برده اند هوای نشیمنم.
حافظ.
مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم
به هوایی که مگر صید کند شهبازم.
حافظ.
شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست
این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند.
حافظ.
- شهباز بیضا، شهباز سپید:
کعبه را باشد کبوتر در حرم
در حرم شهبازبیضا دیده ام.
خاقانی.
، جوانمرد پاک نژاد اصیل، جوان باشرافت، سپاهی بهادر و دلیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قلعۀ ماردین. (سفرنامۀ ابن بطوطه) ، قلعۀ حلب. (ابن بطوطه) (از دمشقی). لقب شهر حلب از آن جهت که اغلب سنگهای ساختمانهای آن شهر با گچ سفیدرنگ است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخفف شاهبال. بزرگترین پرهای بال پرندگان. (ناظم الاطباء). شهپر. و رجوع به شاهبال شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
عض ّ. عض ّ. (منتهی الارب). درختی است مانند ثمام. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ / شُ)
جمع واژۀ شهاب. (منتهی الارب). رجوع به شهاب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهبه
تصویر شهبه
رنگ خاکستری، چیرگی سپیدی بر سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهبا
تصویر صهبا
مونث اصهب سرخ و سفید، شراب انگوری می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیبا
تصویر شیبا
آشفته شیفته، دیوانه، افعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبر
تصویر شهبر
پیر کلانسر مرد
فرهنگ لغت هوشیار
حاضر شاهد، عالم غیب و حاضر، یکی از اسما الحسنای خدا، کشته شده در راه خدا و دین جمع شهدا (ء)
فرهنگ لغت هوشیار
موژان میش چشم: زن، نرگس سیا گونه ای از نرگس که میان آن به جای زردی سیاهی است، چشم سیاه گراینده به سرخی، نیاز مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند، مونث اشهل زن میش چشم زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و سیاه باشد، توضیح در فارسی توجهی به تانیث آن ندارند. زن میش چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاب
تصویر شهاب
درخش آتش، پاره ای از آتش
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید. مونث اشهب مادیان سپید و سیاه رنگ خاکستری، سال یخبندان سال سرما زدگی، زمین یخ زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبال
تصویر شهبال
بزرگترین پر از پرهای بال مرغ شاهبال شعیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهبان
تصویر شهبان
جمع شهاب، زبانه های آتش گل خورشیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهباء
تصویر شهباء
((شَ))
خال خالی، رنگ سفید که خال های سیاه داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیبا
تصویر شیبا
((شَ یا ش))
آشفته، شیفته، دیوانه، افعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهلا
تصویر شهلا
((شَ))
مؤنث اشهل، زنی که چشمش سیاه مایل به کبود و زیبا باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهباز
تصویر شهباز
عقاب
فرهنگ واژه فارسی سره