ظاهراً منحوتی است فارسی زبانان را از نقب. و امروز هم عوام ایرانی نقب را نقم گویند. (یادداشت مؤلف) : و دو مرد با سلاح ها در زیر گردون رفتند و گردون را در نقم راندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 509)
ظاهراً منحوتی است فارسی زبانان را از نقب. و امروز هم عوام ایرانی نقب را نقم گویند. (یادداشت مؤلف) : و دو مرد با سلاح ها در زیر گردون رفتند و گردون را در نقم راندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 509)
جمع واژۀ نقمه. رجوع به نقمه و نقمت شود: ایزد ما این جهان نز پی جور آفرید نز پی ظلم و ستم نز پی کین و نقم. منوچهری. کف راد او مر نعم را مقر سر تیغ اومستقر نقم. ناصرخسرو
جَمعِ واژۀ نقمه. رجوع به نقمه و نقمت شود: ایزد ما این جهان نز پی جور آفرید نز پی ظلم و ستم نز پی کین و نقم. منوچهری. کف راد او مر نعم را مقر سر تیغ اومستقر نقم. ناصرخسرو
بازایستانیدن شتر را به سخت کشیدن مهار چنانکه پس گردن آن به پیش پالان چسبیده یا سر را نیک بردارد به وقتی که بر وی نشسته باشی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر بازکشیدن به مهار. (زوزنی). سر شتر به ماهار بازکشیدن. (تاج المصادر بیهقی)، سربند مشک را بر مشک بستن (سپس) طرف سربند را بهر دو طرف دست او بستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درآویختن مشک را از جای. (تاج المصادر بیهقی). سر مشک سخت کردن. (زوزنی)، سر اسب را به درخت یا به میخ بلند بستن، به شناق بستن شتر را، در خانه زنبور عسل شنیق را برپا کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، آویختن (چنانکه مجرمی را). (از لسان العرب) (یادداشت مؤلف). در تداول عامۀ عرب شنق را بمعنی آویزان کردن با طناب و به دار آویختن بکار برند
بازایستانیدن شتر را به سخت کشیدن مهار چنانکه پس گردن آن به پیش پالان چسبیده یا سر را نیک بردارد به وقتی که بر وی نشسته باشی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر بازکشیدن به مهار. (زوزنی). سر شتر به ماهار بازکشیدن. (تاج المصادر بیهقی)، سربند مشک را بر مشک بستن (سپس) طرف سربند را بهر دو طرف دست او بستن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). درآویختن مشک را از جای. (تاج المصادر بیهقی). سر مشک سخت کردن. (زوزنی)، سر اسب را به درخت یا به میخ بلند بستن، به شِناق بستن شتر را، در خانه زنبور عسل شنیق را برپا کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، آویختن (چنانکه مجرمی را). (از لسان العرب) (یادداشت مؤلف). در تداول عامۀ عرب شنق را بمعنی آویزان کردن با طناب و به دار آویختن بکار برند
دیت جراحات. (منتهی الارب). أرش. ج، اشناق. (تاج العروس) (از اقرب الموارد) ، کار. (منتهی الارب). عمل. (تاج العروس) (اقرب الموارد) ، مابین دو نصاب از زکات مثلاً ده گوسفند مابین چهل و یکصد و بیست و بر این قیاس است در غیر آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). و شنق اعلی در دیات بیست گاو دوساله و در شنق اسفل بیست ماده شتر آبستن (نزدیک به زادن) و شنق اعلی در زکات یک ماده شتر آبستن است در بیست و پنج و شنق اسفل یک گوسپند است در پنج شتر. (از اقرب الموارد). آنچه به میان دو فریضه بود. (مهذب الاسماء). در فقه، مابین دو فریضۀ زکوه. مقداری که از نصاب مقرر برای زکوه شتر کمتر است. وقص. (یادداشت مؤلف). مال میان دو نصاب از زکوه که آن معاف است. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) ، کم از دیت. (منتهی الارب). کمتر از دیت. (از اقرب الموارد) ، فضله که زائد بماند. (منتهی الارب). فضله. (از اقرب الموارد) ، درازی سر. (منتهی الارب) ، رسن، عدل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک لنگه از بار. (ناظم الاطباء)
دیت جراحات. (منتهی الارب). أرش. ج، اَشْناق. (تاج العروس) (از اقرب الموارد) ، کار. (منتهی الارب). عمل. (تاج العروس) (اقرب الموارد) ، مابین دو نصاب از زکات مثلاً ده گوسفند مابین چهل و یکصد و بیست و بر این قیاس است در غیر آن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). و شنق اعلی در دیات بیست گاو دوساله و در شنق اسفل بیست ماده شتر آبستن (نزدیک به زادن) و شنق اعلی در زکات یک ماده شتر آبستن است در بیست و پنج و شنق اسفل یک گوسپند است در پنج شتر. (از اقرب الموارد). آنچه به میان دو فریضه بود. (مهذب الاسماء). در فقه، مابین دو فریضۀ زکوه. مقداری که از نصاب مقرر برای زکوه شتر کمتر است. وَقَص. (یادداشت مؤلف). مال میان دو نصاب از زکوه که آن معاف است. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) ، کم از دیت. (منتهی الارب). کمتر از دیت. (از اقرب الموارد) ، فضله که زائد بماند. (منتهی الارب). فضله. (از اقرب الموارد) ، درازی سر. (منتهی الارب) ، رسن، عدل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). یک لنگه از بار. (ناظم الاطباء)
ابوعاصم یا ابوسعید سهمی. صحابی است (یا آن شنیم به یای حطی است). (از منتهی الارب). صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.
ابوعاصم یا ابوسعید سهمی. صحابی است (یا آن شنیم به یای حطی است). (از منتهی الارب). صحابه کسانی بودند که در روزگار سختی و هجرت، شانه به شانه پیامبر اسلام (ص) ایستادند و از او حمایت کردند. هر فردی که پیامبر را دیده و به او ایمان آورده، در زمره ی صحابه قرار می گیرد. واژه ی «صحابی» در منابع اهل سنت و تشیع بسیار مورد بحث و پژوهش قرار گرفته است.