جَمعِ واژۀ نقمه. رجوع به نقمه و نقمت شود: ایزد ما این جهان نز پی جور آفرید نز پی ظلم و ستم نز پی کین و نقم. منوچهری. کف راد او مر نعم را مقر سر تیغ اومستقر نقم. ناصرخسرو
ظاهراً منحوتی است فارسی زبانان را از نقب. و امروز هم عوام ایرانی نقب را نقم گویند. (یادداشت مؤلف) : و دو مرد با سلاح ها در زیر گردون رفتند و گردون را در نقم راندند. (مجمل التواریخ و القصص ص 509)