جدول جو
جدول جو

معنی شنخب - جستجوی لغت در جدول جو

شنخب
(شَ خَ)
دراز. (منتهی الارب). طویل. (از اقرب الموارد). ج، شناخب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شنخب
دراز
تصویری از شنخب
تصویر شنخب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نخب
تصویر نخب
نخبه ها، برگزیده ها، برگزیده از چیزها، کنایه از دانایان، باهوش ها، جمع واژۀ نخبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شنب
تصویر شنب
گنبد، قبه
فرهنگ فارسی عمید
(نُ خَ)
جمع واژۀ نخبه: از نخب ادب و غرر درر و لطایف نکت... نصیبی کافی و وافر حاصل کرده. (ترجمه تاریخ یمینی ص 250). رجوع به نخبه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ خُ)
جمع واژۀ نخیب. (از المنجد). رجوع به نخیب شود، جمع واژۀ نخب. (از منتهی الارب). رجوع به نخب شود
لغت نامه دهخدا
(نِ خَب ب)
بددل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ)
دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری شدن شیر و جز آن. (از اقرب الموارد). رفتن شیر از پستان. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بریدن شاهرگ و جاری شدن خون از آن. (از اقرب الموارد). رفتن خون از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن. (منتهی الارب). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت. (از اساس البلاغه) ، در مثل است: شخب فی الاناء و شخب فی الارض، یعنی خطا میکند و گاهی صواب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ نُ)
خوشاب دندان گردیدن. (منتهی الارب). شنب الرجل شنباً، کان ثغره اشنب فهو شانب علی الاستعمال و شنیب علی القیاس و اشنب. (از اقرب الموارد) ، خنک شدن روز. (منتهی الارب). شنب یومنا، سرد شد روز ما، فهو شنب و شانب و الاسم الشنبه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ نِ)
روز خنک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَمْبْ)
گنبد. و از این است که گنبدی را که سلطان غازان در آذربایجان ساخته بود شنب غازان خوانند یعنی گنبدغازان. (برهان) (جهانگیری). خم بمعنی گنبد است. (انجمن آرا). گنبد باشد. (سروری) (رشیدی). گنبد بزرگ. (یادداشت مؤلف). طاق. قبه. رجوع به شنب غازان شود.
- شنب توحید، محلی در تبریز که صوفیه بدانجا گرد می آمده اند برای ذکر و سماع و غیره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شانب. خوشاب دندان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
نیک سخت. (منتهی الارب). صلب شدید. (اقرب الموارد). ج، شنازب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ غُ)
رسن و شاخ دراز و باریک یا دراز از هر حیوان که باشد. (منتهی الارب). شنغاب. شنغوب. دراز از حیوان. (از اقرب الموارد). ج، شناغب. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنغاب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ / قُ)
نوعی از مرغان. (از منتهی الارب). شنقاب و شنقب، نوعی از پرندگان. (از اقرب الموارد). شکب. جهلول. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شنقاب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
بمعنی خشک، نام پادشاه ادمه و او در زمانی که کدرلاعومر بر اراضی سدوم تاخت آورد پادشاه ادمه بود که در عمق سدیم واقع است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
شنخوبه. سر کوه بلند. ج، شناخیب. (منتهی الارب). شنخوبه. شنخاب. بالای کوه. (از اقرب الموارد). سر کوه بلند. (مهذب الاسماء) ، سر دوش، مهرۀ پشت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به شنخاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
ترسو. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(خِ)
دوشندۀ شیر، سایل، جاری. (ازالمنجد) (منتهی الارب). خون جهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ خِ)
جمع واژۀ شنخب. (ناظم الاطباء). رجوع به شنخب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ خَ)
مرد احمق درشت گنگلاج. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شلحب. رجوع به شلحب شود
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فربه و سمین. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
شنحف. دراز و سطبر و بزرگ. (ازمنتهی الارب). طویل. مرد سطبر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بالای کوه. ج، شناخیب. (از اقرب الموارد). سر کوه بلند. (ناظم الاطباء) ، سر دوش، مهرۀ پشت. (ناظم الاطباء). ج، شناخیب. رجوع به شنخوب شود
لغت نامه دهخدا
جمع نخبه، برگزیدگان کون، دروستگانی، مرد بد دل جمع نخبه: ازنخب ادب و غرردر ولطایف نکت... نصیبی کافی ووافرحاصل کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
خوشابی در دندان ها، بروت روز خنک گنبد قبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنیب
تصویر شنیب
خوشابدندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنخاب
تصویر شنخاب
کنگره کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنخوب
تصویر شنخوب
تیره پشت مهره پشت، سر دوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنقب
تصویر شنقب
نوک دراز از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلخب
تصویر شلخب
گول و فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انخب
تصویر انخب
ترسو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنب
تصویر شنب
((شَ یا شُ))
گنبد، قبه
فرهنگ فارسی معین