گنبد. و از این است که گنبدی را که سلطان غازان در آذربایجان ساخته بود شنب غازان خوانند یعنی گنبدغازان. (برهان) (جهانگیری). خم بمعنی گنبد است. (انجمن آرا). گنبد باشد. (سروری) (رشیدی). گنبد بزرگ. (یادداشت مؤلف). طاق. قبه. رجوع به شنب غازان شود. - شنب توحید، محلی در تبریز که صوفیه بدانجا گرد می آمده اند برای ذکر و سماع و غیره. (یادداشت مؤلف)
خوشاب دندان گردیدن. (منتهی الارب). شَنِب َ الرجل شَنَباً، کان ثغره اَشْنَب فهو شانب علی الاستعمال و شَنیب علی القیاس و اَشْنَب. (از اقرب الموارد) ، خنک شدن روز. (منتهی الارب). شَنِب َ یومُنا، سرد شد روز ما، فهو شَنِب و شانب و الاسم الشُنْبه. (از اقرب الموارد)