تأنیث ناقص است. رجوع به ناقص شود، (اصطلاح صرف) افعال ناقصه، افعالی است که بر جملۀ اسمیه درآید و مبتدا را رفع و خبررا نصب دهد و آن: کان، صار، اصبح، مازال، امسی، لیس، مادام، اضحی، ظل، بات، برح، ماانفک، مافتی، است
تأنیث ناقص است. رجوع به ناقص شود، (اصطلاح صرف) افعال ناقصه، افعالی است که بر جملۀ اسمیه درآید و مبتدا را رفع و خبررا نصب دهد و آن: کان، صار، اصبح، مازال، امسی، لیس، مادام، اضحی، ظل، بات، برح، ماانفک، مافتی، است
به نهایت چیزی رسیدن.لغت مولد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن. استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن. (فرهنگ فارسی معین)، {{اسم مصدر}} بمعنی جور و بی اعتدالی و تعدی بی حد به رعایا باشد و این معنی در کتب لغتی که در دست است موجود نیست. (راحهالصدور چ محمد اقبال ص 507). جور. تعدی بی حد بر رعایا. (فرهنگ فارسی معین) : تنور شنقصه چنان گرم شد که همدان و نواحی آن بسوخت. (راحهالصدور ص 388). و از غبنی وشنقصه ای که موجب عیبی یا منقصه ای در امور ملک و دین (شود) اجتناب و احتراز واجب و لازم دانند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 140). از تزویر قاضیان و شنقصۀ مغولان و عربدۀ گنگان... ایمن مباشید. (عبید زاکانی)
به نهایت چیزی رسیدن.لغت مولد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کوشش نمودن. استقصاء. استقصای زیاده از حد کردن. (فرهنگ فارسی معین)، {{اِسمِ مَصدَر}} بمعنی جور و بی اعتدالی و تعدی بی حد به رعایا باشد و این معنی در کتب لغتی که در دست است موجود نیست. (راحهالصدور چ محمد اقبال ص 507). جور. تعدی بی حد بر رعایا. (فرهنگ فارسی معین) : تنور شنقصه چنان گرم شد که همدان و نواحی آن بسوخت. (راحهالصدور ص 388). و از غبنی وشنقصه ای که موجب عیبی یا منقصه ای در امور ملک و دین (شود) اجتناب و احتراز واجب و لازم دانند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 140). از تزویر قاضیان و شنقصۀ مغولان و عربدۀ گنگان... ایمن مباشید. (عبید زاکانی)
خریدن مال (یا اموال معین) از طرف مأمور رسمی به کمترین قیمتی که از طرف فروشندگان پیشنهاد می شود. و همچنین است هرگاه مورد مناقصه، انجام دادن عملی باشد. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفر لنگرودی). مقابل مزایده. رجوع به مزایده شود
خریدن مال (یا اموال معین) از طرف مأمور رسمی به کمترین قیمتی که از طرف فروشندگان پیشنهاد می شود. و همچنین است هرگاه مورد مناقصه، انجام دادن عملی باشد. (از ترمینولوژی حقوق تألیف جعفر لنگرودی). مقابل مزایده. رجوع به مزایده شود
دانسته. دانسته شده. وقوف یافته. ج، شناختگان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، معروف. مشهور. بنام. عرف. عارفه. معروف. (منتهی الارب) : شناخته مرد، مرد شناخته و معروف. (یادداشت مؤلف) : خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد شناخته ست چو بوبکر و عمّر و عثمان. فرخی. مردی شناخته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122)
دانسته. دانسته شده. وقوف یافته. ج، شناختگان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین) ، معروف. مشهور. بنام. عُرف. عارِفه. معروف. (منتهی الارب) : شناخته مرد، مرد شناخته و معروف. (یادداشت مؤلف) : خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد شناخته ست چو بوبکر و عُمَّر و عثمان. فرخی. مردی شناخته بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 122)
ناقصه در فارسی مونث ناقص بنگرید به ناقص و زبانزدی در دستور تازی که کاربردی در فارسی ندارد. مونث ناقص جمع ناقصات. یاافعال ناقصه. (نحوعربی) افعالی که برجمله اسمیه در آیند ومبتدا را رفع وخبررا نصب دهندو آنها عبارتنداز: کان صاراصبح مازال امسی لیس مادام اضحی ظل بات مابرح انفک مافتی
ناقصه در فارسی مونث ناقص بنگرید به ناقص و زبانزدی در دستور تازی که کاربردی در فارسی ندارد. مونث ناقص جمع ناقصات. یاافعال ناقصه. (نحوعربی) افعالی که برجمله اسمیه در آیند ومبتدا را رفع وخبررا نصب دهندو آنها عبارتنداز: کان صاراصبح مازال امسی لیس مادام اضحی ظل بات مابرح انفک مافتی