- شمل
- چارق
معنی شمل - جستجوی لغت در جدول جو
- شمل
- باد شمال، قلیل و اندک از مردم یا باران یا خرما یا چیز دیگر
چارق، نوعی کفش چرمی با بندها و تسمه های دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده می شود، چارغ، شم، پاتابه، پاتوه، پای تابه، پالیک
- شمل ((شَ مْ یا مَ))
- گروه، جماعت
- شمل ((شَ مَ))
- چارق، کفش چرمی ساده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چادر کوتاه که بر خود پیچند، اندک بر خود پیچیدن جامه را
شال، دستار، عبا، چادری که به خود می پیچند
فرا گیرنده تر
شامل تر، فراگیرنده تر
گراد (جامه کهنه)، پراکنده جدا جدا، نو شاخه، اندک
چپ رو در روی راست شتر تند رو
شنبلیله، گیاهی علفی و یک ساله، با شاخه های نازک و گل های زرد که به عنوان سبزی خوراکی و معمولاً به صورت پخته مصرف می شود، شنبلید، شلمیز، حلبة
ترابردن
فرانسوی بم نشان یکی از علامات تغییر دهنده است که قبل از نوتها گذارده شود. ای علامت صدای نوت را نیم پرده پایین میاورد. بعبارت دیگر صدای نوت را نیم پرده بم میکند مقابل دیز
امیدوار
دمبل، دنبل، قرحه که برآید و میان آن چرک کند و گاه سرباز کند و گاهی محتاج نشتر شود
آرزورسان، یاری گر
اپاختر
ریخت، نگاره، آرایه
پیشه، کار
در بر گیرنده، دارای
ریگ نرم، شن، ماسه
ترسو ترسو کمدل
جماعت مردم ریسمان کلفت، طناب کشتی ریسمان کلفت، طناب کشتی
باردار شدن زن، حامله شدن، آبستنی، احتمال
ریشه و پرز
فراگیرنده، عمومیت دارنده
پارسی تازی گشته شال پارچه ای که بانگاره ایرانی کلکی (بته جقه) که بیشتردرکرمان ویزدوکشمیرهندبافته می شود. نوعی پارچه ساده یا گلدار که از پشم یا کرک بافند. یا شال کرمانی. شالی که در کرمان بافته شده. یا شال کشمیری. شالی که در کشمیر بافته شده، بالا پوشی که از پارچه پشمی خشن سازند و کشاورزان پوشند، پارچه ای دراز و کم عرض که دور کمر یا سر یا گردن پیچند، گلیم کوچک پشمین
صدا و آواز بلند، صدایی باشد که کبوتر بازان در وقت کبوتر پرانیدن از دهان بر آورند
بچه شیر
پالودن می، دوست یکرنگ بانگ فریاد، سوت صفیر، ناله، پژمردگی افسردگی
افروزیدن، افروختن، مو شکافی