جدول جو
جدول جو

معنی شمالات - جستجوی لغت در جدول جو

شمالات
(شَ / شِ)
جمع واژۀ شمال و شمال. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به شمال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ)
فضایل و کمالها و فضیلتها. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ کمال. (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کمال شود.
- جامع کمالات، کسی که دارای همه فضایل باشد. (ناظم الاطباء) : و جد آنان میرزا ابوالقاسم از سادات عالیشأن و جامع کمالات صوری و معنوی و در خدمت سلاطین معزز بود. (عالم آرای عباسی از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ماله، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)، رجوع به ماله شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
جمع واژۀ شمله. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شمله شود
لغت نامه دهخدا
(شَوْ وا)
جمع واژۀ شوّال. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شوّال شود
لغت نامه دهخدا
(شَلْ لا)
جمع واژۀ شلاله. (یادداشت مؤلف).
- شلالات نیل، جنادل آن. (دمشقی). رجوع به شلاله شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ گُ دَ)
مقابل جنوباً. از سمت شمال. از طرف شمال. حد شمالی: شمالاً به زمین فروشنده محدود است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آنچه را از بوی خوشها که بویند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) : اوانی زر و سیم مشحون به شمامات کافور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 237)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
چیزهائی که در برمیگیرد. مشمولات، جزئی از موضوع مشمول، املاک غیرمفروز. املاک تقسیم نشده، مال مورد شرکت که مالکیت آن مشمول چند شخص باشد، زمینی که از طرف عموم نگاهداری شود. (اشتنگاس). شاملات ظاهراً جمع شامل است اما این صورت و معانی فوق جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(خِ)
جمع واژۀ خماله. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خمله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رجالات
تصویر رجالات
جمع رجل، مردان پیادگان جمع رجل مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکمالات
تصویر اکمالات
جمع اکمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امارات
تصویر امارات
فرمانروائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمادات
تصویر جمادات
بر بستگان جمع جماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهمالات
تصویر اهمالات
جمع اهمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
جمع ایاله، استانها جمع ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمارات
تصویر جمارات
جمع جمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جماعات
تصویر جماعات
جمع جماعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماشات
تصویر خماشات
کینه ها و دشمنی های دیرینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلالات
تصویر دلالات
راهنمایی ها، جمع دلالت، جمع در جمع دلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتمالات
تصویر اشتمالات
جمع اشتمال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشکالات
تصویر اشکالات
جمع اشکال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشغالات
تصویر اشغالات
جمع اشغال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالات
تصویر شالات
جمع شال، ازپارسی شال ها به گونه رمن سوسمارماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
یاری کردن کمک کردن، یاری مدد. کمک کردن، یارمندی، مساعدت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
جمع کمال، شایستگی ها، دانایی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمامات
تصویر شمامات
خوشبویه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممالات
تصویر ممالات
((مُ))
کمک کردن، یاری، کمک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
((کَ))
جمع کمال، فضایل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایالات
تصویر ایالات
استان، فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
ماتیکان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمالات
تصویر کمالات
شایستگی ها، شایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمایلات
تصویر تمایلات
گرایش ها
فرهنگ واژه فارسی سره