جدول جو
جدول جو

معنی شلو - جستجوی لغت در جدول جو

شلو
(شِلْوْ)
اندام با گوشت. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). اندام. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (آنندراج). قد و قامت بدن. (ناظم الاطباء) ، تن و جسد از هر چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، هر سلخ شده و پوست برکشیده ای که آنرا خورده و قدری از آن باقی مانده باشد. ج، اشلاء. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
- شلوالانسان، جسد انسان پس از پوسیدگی آن. (ناظم الاطباء).
، بقیه از مردم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شلو
(تَ وَمْ مُ)
رفتن. (ناظم الاطباء) (ز منتهی الارب). گردش کردن. (از اقرب الموارد) ، برداشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شلو
نهال های باریک و بلند، آدم سست و ناتوان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغی
تصویر شلوغی
جار و جنجال، هیاهو، ازدحام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلواربند
تصویر شلواربند
بند شلوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوار
تصویر شلوار
پوشاکی که از کمر تا پشت پا را می پوشاند، تنبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
پرازدحام، بی نظم و ترتیب، پرسر و صدا
شلوغ کردن: سر و صدا کردن، نظم و ترتیب جایی را برهم زدن، کنایه از جلوه دادن موضوعی بزرگ تر از آنچه هست، اغراق کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوغ کاری
تصویر شلوغ کاری
ایجاد هیاهو و سر و صدا و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلوار بند
تصویر شلوار بند
بندی که شلوار را بدان محکم بندند بند شلوار
فرهنگ لغت هوشیار
جامه ای که مردان و گاهی زنان پوشند و آن از کمر تا قوزک پاها را میپوشانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ کاری
تصویر شلوغ کاری
ایجاد هیاهو و غوا، در هم و بر هم کردن کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
ازدحام کردن، سر و صدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغی
تصویر شلوغی
جار و جنجال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوک
تصویر شلوک
زالو زلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
جای انبوه از جمعیت، اجتماع مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلوار
تصویر شلوار
((شَ))
نوعی لباس که معمولاً مردان پوشند و از کمر تا مچ پا را می پوشاند، تنبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
((شُ))
ازدحام، سر و صدا، جنجالی، پرحرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شلوغی کردن
تصویر شلوغی کردن
Bustle
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
Overcrowd
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ ترین
تصویر شلوغ ترین
Busiest
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
Cluttered, Crowded, Overcrowded, Riotous, Hectic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نهری که از رود هراز آمل منعشب شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از شلوغ ترین
تصویر شلوغ ترین
am meisten beschäftigt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
переповнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلوغی کردن
تصویر شلوغی کردن
метушитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
unordentlich, überfüllt, hektisch, unruhig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغ ترین
تصویر شلوغ ترین
самый занятой
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
überfüllen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغی کردن
تصویر شلوغی کردن
hetzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شلوغ
تصویر شلوغ
беспорядочный , переполненный , суетливый , переполненный , буйный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغ کردن
تصویر شلوغ کردن
переполнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغی کردن
تصویر شلوغی کردن
суетиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شلوغ ترین
تصویر شلوغ ترین
найбільш зайнятий
دیکشنری فارسی به اوکراینی