جدول جو
جدول جو

معنی شقری - جستجوی لغت در جدول جو

شقری
(شُ ری ی)
منسوب است به شقره بن نکره بن لکیزبن افصی بن عبدالقیس که قبیله ای از آنان هست. (از لباب الانساب). منسوب به شقره که نام پدر قبیله است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شقری
(شِ را)
نوعی از خرمای نیکو و اعلا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شقری
(شَ ری ی)
منسوب است به شقره بن الحارث بن تهم که نام اصلی او معاویه است، منسوب است به شقره بن نبت بن ادد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
شقری
(شَ ری ی)
ابوبکر مطرف بن معقل شقری تمیمی. از ابن سیرین و حسن و شعبی روایت کرد، و نضر بن شمیل و ابوداود طیالسی و جز وی از او روایت دارند. اخبار او موثق است. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعری
تصویر شعری
(دخترانه)
نام ستاره ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شجری
تصویر شجری
درختی، به شکل درخت، درخت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکری
تصویر شکری
شکردار، شیرین، به رنگ شکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقری
تصویر مقری
قاری قرآن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعری
تصویر شعری
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعرای یمانی، عبور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاری
تصویر شاری
شار ( عنوان عمومی پادشاهان غرجستان) بودن، کنایه از شاهی، پادشاهی، برای مثال یک بندۀ تو دارد زاین سوی رود شاری / یک چاکر تو دارد زآن سوی گنگ رایی (فرخی - ۳۶۲)
سار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قشری
تصویر قشری
کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمی کند و تاویل و قیاس را در امر دین روا نمی دارد، بدون دقت و تامل، سطحی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ قَ)
احمد بن یحیی الاحول کوفی اشقری. از مالک بن انس روایت کرد و ابوجعفرمحمد بن عبدالله بن سلیمان حضرمی از وی روایت دارد... ابوحاتم نام وی را در کتاب الثقات آورده است. (از انساب سمعانی برگ 33 ب)
کعب بن معدان اشقری. از تیره بنی الاشقر بود که جد وی سعد بن مالک نام داشت. وی به مرو رفت و از نافع ازابن عمر بطور مناوله روایت کرد. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
نسبت به اشاقر است که تیره ای (حی) از قبیلۀ ازد در یمن بودند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاری
تصویر شاری
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقری
تصویر مقری
تعلیم کننده قرآن اطفال را
فرهنگ لغت هوشیار
درختی، درختدیس، سروی دبیره سروی گونه ای دبیره که وات ها برابرباشماره اند منسوب به شجر درختی به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط سروی هم می نامند. زیرا حروف آن به شکل درخت سرو در می آید و شباهت به خط میخی دارد. و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار می دهند. یعنی یک خط عمودی کوچک رسم کنند و سپس مرتبه حرف را در طرف راست و مرتبه حرف را در کلمه در طرف چپ آن به وسیله خطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید و تعیین می کنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. منسوب به شجر شجریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقری
تصویر عقری
عقار بنگرید به عقار
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به قشر مربوط به قشر پوستی، کسی که فقط به ظاهر احکام دین توجه دارد و از باطن آنها غافل است: ملای قشری، جمع قشریون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقری
تصویر اقری
مهمان نوازتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقری
تصویر تقری
آب جویی آب یابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوری
تصویر شوری
مشورت کردن، کنکاش، مشاورت، رایزنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهری
تصویر شهری
ساکن شهر، شهر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکری
تصویر شکری
منسوب به شکر، رنگ زرد مایل به سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقره
تصویر شقره
سرخ و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
شباهنگ از ستارگان مویین سروادی منسوب به شعر مویین. منسوب به شعری. یا عروق شعری. رگهای مویین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقری
تصویر مقری
((مُ))
خواننده، کسی که تعلیم قرائت قرآن بدهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قشری
تصویر قشری
سطحی، ظاهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجری
تصویر شجری
((شَ جَ))
منسوب به شجر، درختی، به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی» هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا
فرهنگ فارسی معین
((ش را))
نام دو ستاره نورانی در دو صورت فلکی سگ بزرگ و سگ کوچک که به شعرای یمانی و شعرای شامی معروفند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شهری
تصویر شهری
Municipal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
East, Eastern, Easterly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شیری
تصویر شیری
Milky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرقی
تصویر شرقی
восточный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شهری
تصویر شهری
муниципальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شیری
تصویر شیری
молочный
دیکشنری فارسی به روسی