جدول جو
جدول جو

معنی قشری

قشری
کسی که به ظاهر احکام دین توجه دارد، به باطن امر توجه نمی کند و تاویل و قیاس را در امر دین روا نمی دارد، بدون دقت و تامل، سطحی
تصویری از قشری
تصویر قشری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با قشری

قشری

قشری
منسوب به قشر مربوط به قشر پوستی، کسی که فقط به ظاهر احکام دین توجه دارد و از باطن آنها غافل است: ملای قشری، جمع قشریون
فرهنگ لغت هوشیار

قشری

قشری
نسبت است به قشر، آنکه تنها به ظواهر قرآن و حدیث و اوامر و نواهی گوش دارد و تأویل و قیاس و امثال آن را در امر دین روا ندارد. و از کلمه ظاهری گاه همین معنی اراده کنند. رجوع به قِشر شود
لغت نامه دهخدا

قشری

قشری
پوست منجمد بالای شیر است که به فارسی سرشیر و چربۀ شیر نامند و به هندی ملایی. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

قشری

قشری
نسبت است به قشیر، چنانکه در کتاب دارقطنی آمده است. (لباب الانساب). رجوع به قشیر و قشر (ق ُ ش َ) شود
لغت نامه دهخدا

بشری

بشری
مردمی مژده دادن مژده منسوب به بشر انسانی: ضعف بشری عقول بشری. مژده دادن، مژده مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار