جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شکری

شکری

شکری
عبدالرحمان. از مؤلفان است و او راست: 1- الاعترافات چ اسکندریه 1916م. 2- دیوان (شکری) که هفت جلد است به نام های گوناگون. و در جلد پنجم، مقدمه ای درباره شعر و سبکهای شعری دارد. (از معجم المطبوعات مصر)
یا شکری بیک. از سرکردگان اکراد و از فرماندهان سلطان سلیم خان قانونی بود. او راست: الفتوحات السلیمیه فی التاریخ (به نظم). (از اسماءالمؤلفین ج 1 ص 419)
لغت نامه دهخدا

شکری

شکری
شکری افندی صادق. اوراست: 1- تاریخ التمدن المصری. 2- تاریخ الفنون الجمیله. و تألیفاتی دیگر. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا

شکری

شکری
دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. سکنۀ آن 113 تن. آب از قنات و محصول عمده آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

شکری

شکری
منسوب به شکر: رنگ شکری (رنگی بین کرم و زرد). سفید مایل به زردی. به رنگ شکر. (از یادداشت مؤلف). رنگ زرد کمرنگ و خاکی رنگ. (از ناظم الاطباء). نام رنگ سرخ، و بعضی گویند رنگی که زردی اش بسیار باشد و قدری مایل به سرخی بود و برخی بر آنند که نوعی است از رنگها و آن سفید مایل به زردی کم است. (آنندراج) :
که بافت آن قصب شکّری به قامت نی
که دوخت آن عسلی خرقه بر قد زنبور؟
سلمان ساوجی (از آنندراج).
تنگ کرده ست بسی حوصله زآن تنگ شکر
از لب پستۀ آن مهوش رنگ شکری.
محسن تأثیر (از آنندراج).
- رنگ شکری، رنگ زرد کمرنگ و خاکی رنگ. (ناظم الاطباء).
- لب شکری، رجوع به مادۀ شکرلب و لب شکری در جای خود شود.
، نوعی میوه. (یادداشت مؤلف) :
رازقی و ملاحی و خزری
بوزری و گلابی و شکری.
نظامی.
، به لغت بلوچی، نوعی خرما. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شکری

شکری
گوشت پارۀ فربه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جَمعِ واژۀ شَکِره. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، شاه شکری، گوسپند پرشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، عین شکری، چشم پر از اشک. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا