جدول جو
جدول جو

معنی شقحه - جستجوی لغت در جدول جو

شقحه(شَ حَ)
شرم سگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دفعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شقحه(شَ / شُ حَ)
غورۀ خرما که سرخی آن متغیر شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). فاده ای که سرخی درآورده بود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شقحه(شُ حَ)
پستان ماده سگ، سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شقحه
غوره خرما، سرخ و سپید، پستان ماده سگ
تصویری از شقحه
تصویر شقحه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرحه
تصویر شرحه
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ قُ رَ)
لنگرگاهی است به دریای یمن میان احور و ابین. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شِ قَ بَ)
جمع واژۀ شقب و شقب. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
قطعه ای از گوشت مانند شریحه و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده. (از تاج العروس). پارۀ گوشت فربه بدرازابریده، یا عام است. (از منتهی الارب) ، قطعه ای از گوشت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). یک پرده. یک ورقه از گوشت. (یادداشت مؤلف) :
پردۀ کوچک چو یک شرحه کباب
می بپوشد صورت صد آفتاب.
مولوی.
، آهوی کشتۀ خشک نابریده. (منتهی الارب).
- شرحه شرحه، پارچه پارچه. (غیاث اللغات). پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. (ناظم الاطباء). ریش ریش:
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق.
مولوی.
ده زکوه روی خوب ای خوبرو
شرح جان شرحه شرحه بازگو.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
خروج از احکام جاری و مقرر. (از اقرب الموارد). رجوع به شطح و شطحات و شطحیات شود
لغت نامه دهخدا
(شِ قی یَ)
نوعی از جماع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ حی یَ)
شقحی. سرخ: حله شقحیه، حلۀ سرخ. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ قَ حی ی)
شقحیه. سرخ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقحیه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ بَ)
شقبه. واحد شقب. (از اقرب الموارد). رجوع به شقب و شقب و شقبه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ حَ)
فراخی. (منتهی الارب). سعت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ بَ)
واحد شقب یعنی یک درخت شقب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ حَ)
شقاحت. زشترویی و بدشکلی و قباحت. (ناظم الاطباء). شقح. قبح. قباحت. (یادداشت مؤلف) ، بدکرداری. گویند: جاء بالقباحه و الشقاحه. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
زشت گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَقْ / شِقْ وَ)
بدبختی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شقا. شقاء. شقاوت. شدت. عسرت. سختی. بدبختی. شقوت. (یادداشت مؤلف). تنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شقوت و مترادفات دیگر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقا. شقاء. شقاوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بدبخت شدن. (آنندراج). رجوع به شقا و شقاء شود
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ مَ)
واحد شقم. یک دانه خرمای شقم. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به شقم شود
لغت نامه دهخدا
(شَحَ)
. ابن عوّه بن حجیه بن وهب بن حاضر. از بنی سامه بن لؤی است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
مؤنث شیح. (از اقرب الموارد) : ضرمه، نیم سوخته ای از شیحه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
موضعی است در حزن از دیار بنی یربوع، و گفته اند که شیحه موضعی است در مشرق فید و فاصله میان آن و بناح چهار شبانه روز راه است، و نیز گفته اند که شیحه در بطن الرمه است. (از معجم البلدان)
آبکیست شرقی فید. (منتهی الارب). محلی در مشرق فید، و میان آن دو فاصله یک روز و یک شب راه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ قَ حَ)
جای موی رفتگی از سر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ)
شکوفۀ خرما. (منتهی الارب) ، از هر گیاهی گل آن. (از اقرب الموارد.) ، حلقۀ سوراخ شرم انسان یا حلقۀ فراخ شرم. (منتهی الارب). حلقۀ نشیمن فراخ. (از اقرب الموارد) ، پنجۀ دست. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کمربند احرام. (از منتهی الارب). مندیل احرام در حج. ج، فقاح. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شدحه
تصویر شدحه
فراخی، گزیر چاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبحه
تصویر شبحه
هاوندش مونث شبح تیرتاک (تیرطاق)، پای بنداسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه
تصویر شرحه
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوحه
تصویر شوحه
غلیواج موشگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقره
تصویر شقره
سرخ و سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاحه
تصویر شقاحه
زشتی زشت گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقحه
تصویر صقحه
داغسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقحه
تصویر فقحه
بنکون سوراخ کون، شکوفه، پنجه پنجه دست، کمر بند هنج (حج)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقحه
تصویر لقحه
آله (عقاب)، کلاغ، زن شیرده دایه، شتر پر شیر، روان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه
تصویر شرحه
((شَ حَ یا حِ))
پاره گوشت
فرهنگ فارسی معین