مصدر به معنی شفف. (از ناظم الاطباء). مصدر به معنی شفوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنک گردیدن جامه چنانکه پیدا و آشکار شود آنچه در زیر وی است. (از آنندراج). و رجوع به شفف و شفوف شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی)
مصدر به معنی شَفَف. (از ناظم الاطباء). مصدر به معنی شفوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنک گردیدن جامه چنانکه پیدا و آشکار شود آنچه در زیر وی است. (از آنندراج). و رجوع به شفف و شفوف شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی)
مقابل شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابل ثقیل، سبک
مقابلِ شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابلِ ثقیل، سبُک