جدول جو
جدول جو

معنی شفیف - جستجوی لغت در جدول جو

شفیف
(تَ وَفْ فُ)
مصدر به معنی شفف. (از ناظم الاطباء). مصدر به معنی شفوف. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنک گردیدن جامه چنانکه پیدا و آشکار شود آنچه در زیر وی است. (از آنندراج). و رجوع به شفف و شفوف شود، باد سخت آمدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
شفیف
سوز سرما خنکی، باد سرد، گرمی آفتاب از واژگان دو پهلو، تنک گردیدن جامه نازک شدن جامه، چیز کم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفیع
تصویر شفیع
(پسرانه)
شفاعت کننده، پایمرد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شریف
تصویر شریف
(پسرانه)
ارزشمند، عالی، سید، ارجمند، بزرگوار، نام کوهی در عربستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عفیف
تصویر عفیف
(دخترانه)
دارای عفت، پرهیزکار، پارسا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شفیع
تصویر شفیع
کسی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکند، خواهشگر، شفاعت کننده، در علم حقوق صاحب شفعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
آمیخته و به هم درپیچیده، درختان انبوه و درهم پیچیده، گروهی از مردم که در یک جا گرد آمده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
مقابل شدید، کم اثر مثلاً درد خفیف، کنایه از خوار، حقیر، کنایه از کم، اندک مثلاً صدای خفیف، نور خفیف، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن»، مقابل ثقیل، سبک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریف
تصویر شریف
صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفشف
تصویر شفشف
شاخۀ درخت که کج و خمیده باشد، ریشۀ درخت
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
سودمند شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، افزون گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سست و ضعیف گردیدن اندوه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
آمیخته و بهم درپیچیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفیف
تصویر عفیف
پارسا و پرهیزگار از حرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طفیف
تصویر طفیف
کم خرد کوچک، نارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفیف
تصویر صفیف
کباب سنگک گوشتی که بر ریگ گسترده بریان شود
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفشف
تصویر شفشف
پارسی تازی گشته شفشف گونه ای ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیر
تصویر شفیر
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیف
تصویر رفیف
درخشیدن و روشن گردیدن گونه کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشفیف
تصویر تشفیف
سودمند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیع
تصویر شفیع
خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفیف
تصویر ذفیف
سبکی، تند و سبک، تیز رو، شمشیر بران، اندک، خار پشت نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
سبک، ضد سنگین و گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیف
تصویر سفیف
زیغ (بساط بوریا) از برگ خرما، تنگ پالان، از نام های اهریمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریف
تصویر شریف
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیق
تصویر شفیق
مهربان، دلسوز، رحیم، پرمهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
((خَ))
سبک، دارای وزن اندک، دارای شدت کم، خوار، زبون، مختصر، اندک، یکی از بحرهای نوزده گانه شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاف
تصویر شفاف
((شَ فّ))
هرچیز لطیف و نازک که از پشت آن چیزهای دیگر دیده شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریف
تصویر شریف
((شَ))
بزرگوار، بلند قدر، پاک نژاد، گهری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفیق
تصویر شفیق
((شَ))
مهربان، دلسوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفیع
تصویر شفیع
((شَ))
شفاعت کننده، پایمرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عفیف
تصویر عفیف
((عَ))
پرهیزگار، پاکدامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لفیف
تصویر لفیف
((لَ))
گروه پراکنده از مردم، درپیچیده، جمع لفایف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خفیف
تصویر خفیف
کوچک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شریف
تصویر شریف
بزرگ منش
فرهنگ واژه فارسی سره