جدول جو
جدول جو

معنی شفعا - جستجوی لغت در جدول جو

شفعا
شفاعت کنندگان، جمع شفیع، ورفانان، جمع شفیع خواهشگران شفاعت کنندگان، جمع شفیع خواهشگران شفاعت کنندگان
فرهنگ لغت هوشیار
شفعا
شفیع ها، کسانی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکنند، خواهشگرها، شفاعت کننده ها، در علم حقوق صاحبان شفعه، جمع واژۀ شفیع
تصویری از شفعا
تصویر شفعا
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفعا
تصویر سفعا
سیاه که به سرخی زند، میش سپید با گونه های سیاه، کبوتر زرفیندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجعا
تصویر شجعا
دلیران، بلندبالای گستاخ زن، جمع شجاع، دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیعا
تصویر شفیعا
خظ شکسته را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
ورفانی خواهشگری، هده همسایگی هده هنبازی، دیوانگی، چشم زخم حق همسایگی. یا حق شفعه. هر گاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو تن مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به فصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفرا
تصویر شفرا
چاپلوسی چرب زبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیعا
تصویر شفیعا
در خوش نویسی، نوعی خط شکسته، نام خوش نویسی که خط شکسته را خوب می نوشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفرا
تصویر شفرا
((شَ))
چاپلوسی، چرب زبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفعه
تصویر شفعه
((شُ عَ یا عِ))
حق همسایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفعه
تصویر شفعه
حق همسایگی، حق تقدمی که همسایه و شریک ملک در خرید ملک همسایه یا سهم شریک دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفا
تصویر شفا
(پسرانه)
بهبود یافتن از بیماری، تندرستی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شفا
تصویر شفا
بهبود، درمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شفع
تصویر شفع
جفت، زوج
فرهنگ لغت هوشیار
بشازش درمان بهبودی تندرستی، داروی دل بهبود یافتن از بیماری، بهبودی رهایی از مرض، دوا درمان، جمع اشفیه، تندرستی و بهبود از مرض، بهبود پذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفا
تصویر شفا
تندرستی دادن، کسی را از بیماری رهانیدن، تندرست ساختن، بهبود و رهایی از مرض، جمع اشفیه، دوا، دارو، درمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفا
تصویر شفا
بقیۀ ماه پیش از آنکه ناپدید شود، کنارۀ چیزی، لبۀ چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفا
تصویر شفا
((ش))
تندرستی یافتن پس از بیماری، بهبودی، تندرستی، درمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفع
تصویر شفع
((شَ))
زوج (عدد)، جفت، جمع اشفاع، شفاع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفع
تصویر شفع
زوج، جفت، عدد جفت
فرهنگ فارسی عمید