جدول جو
جدول جو

معنی شفتاهنج - جستجوی لغت در جدول جو

شفتاهنج
(شَ هََ)
حدیده یعنی قطعۀ فولادی تنک و سوراخ که سوراخهای بزرگ و کوچک دارد و زرکشان مفتول طلا و نقره را از آن کشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از برهان). گویا مصحف شفشاهنج است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنگ و شفشاهنج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفتاهنگ
تصویر شفتاهنگ
شفشاهنگ، قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن می کشد تا باریک و مفتول شود، حدیده
فرهنگ فارسی عمید
قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن می کشد تا باریک و مفتول شود، حدیده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ هََ)
شفتاهنج. (آنندراج). شفتاهنج که به معنی آهنی سوراخدار استادان زرکش باشد. (برهان). ظاهراً دگرگون شدۀ شفشاهنگ است. رجوع به شفشاهنگ شود، به معنی حلاج هم آمده است. (برهان) ، به معنی کمان حلاجی هم آمده و آن چوبی باشد که در وقت پنبه زدن کمان میزنند. (برهان). و رجوع به شفته و شفش و شفشه و شفشاهنگ شود، به معنی شاخسار نیز به نظر آمده است. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
شفشاهنگ. حدیده. (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شفتاهنج است. (از برهان). شاید از کلمه شفش، شوش، شوشه، و آهنج، مخفف هنجنده، به معنی کشنده باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنج شود، شکنجه بود. (لغت فرس اسدی) :
بفرمودش که خواهر را بفرهنج
به شفشاهنج فرهنگش درآهنج.
(ویس و رامین).
، شاخسار. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به شفشاهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شفتالو. (ناظم الاطباء). ظاهراً معرب شفتالو. رجوع به شفتالو شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
شفشاهنج. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از غیاث اللغات). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. (یادداشت مؤلف). شفشاهنج. (از فرهنگ جهانگیری) :
ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب
بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ.
نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری).
کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در
دیو را زو در شکنجۀ حبس خذلان دیده اند.
خاقانی.
، حلاج، کمان حلاجی، مشتۀ حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند، شاخسار. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
تثنیۀ شفه. دو لب. (از اقرب الموارد) (فرهنگ فارسی معین) (یادداشت مؤلف). هر دو لب، و لام کلمه آن حرف هاء است. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به شفه و شفتین شود
لغت نامه دهخدا
آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید، کمان حلاجی، مشته حلاجی، شاخسار
فرهنگ لغت هوشیار
آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید، کمان حلاجی، مشته حلاجی، شاخسار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتان
تصویر شفتان
تثنیه شفه دولب لبان
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ هَ))
آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگران به وسیله آن طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک درآید، کمان حلاجی، شاخسار
فرهنگ فارسی معین