- شعر
- چامه، سروده
معنی شعر - جستجوی لغت در جدول جو
- شعر
- سخن منظوم که دارای وزن و قافیه باشد موی انسان یا حیوان
- شعر
- موی انسان یا حیوان، مو
- شعر
- سخنی که دارای وزن و قافیه باشد، سخن منظوم، کلام موزون، سرواد، کنایه از سخن زیبایی که کاربرد عملی ندارد
- شعر ((شَ))
- موی
- شعر ((ش))
- سخن موزون، حرف بی اساس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شباهنگ از ستارگان مویین سروادی منسوب به شعر مویین. منسوب به شعری. یا عروق شعری. رگهای مویین
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
جمع شاعر گویندگان چامه سرایان
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعرای یمانی، عبور
تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعرای یمانی، عبور
دو ستاره در صورت فلکی کلب اکبر و کلب اصغر، دو خواهران، دو خواهر، شعریان
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
شعرای شامی: در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اصغر، غمیصا
شعرای یمانی: شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، عبور
شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعریٰ، شعرای یمانی، عبور
شعرای شامی: در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اصغر، غمیصا
شعرای یمانی: شباهنگ، در علم نجوم ستارۀ قدر اول از صورت کلب اکبر که روشن ترین ستاره ها است و در شب های تابستان نمایان می شود، تشتر، تیشتر، ستارۀ صبح، ستارۀ سحر، ستارۀ سحری، کاروان کش، قدر اوّل، شعرا، شعریٰ، عبور
((ش را))
فرهنگ فارسی معین
نام دو ستاره نورانی در دو صورت فلکی سگ بزرگ و سگ کوچک که به شعرای یمانی و شعرای شامی معروفند
دانا تر و بهتر در شعر
موی موی شدن (موی شعر)
اشعار کننده، خبر دهنده، آگاه کننده
محل قربانی و اجرای مناسک حج
علامت، نشانه
قوۀ ادراک
علامت، نشانه
قوۀ ادراک
شاعرتر، داناتر، ویژگی شعر بهتر و نیکوتر
خیار از گیاهان
اشعار کننده، خبر دهنده و آگاه کننده
مردی که بدنش دارای موهای زیاد و یا بلند باشد
مویرگ، رشته فرنگی، پرده دوخبافت دوخ باف مونث شعری قوه شعریه
جوجه های کرکس
چامه سرای سست، خیار ترشی خیار ریز، بادرنگ ریزه
موتاب
پرمو
گیاه تیره
جمع شاعر، چامه سرایان، نام یکی از سیمناد های نپی (سوره های قرآن) مونث اشعر و درختان انبوه، سگ مگس، رمکانگاه (رمکان موی زهار)، رمکان، جمع شاعر گویندگان چامه سرایان
سخن سنج، سخن شناس
عمل شعر باف موی تابی. سرودن اشعار بی ارزش
پرند باف کسی که از موی (یا ابریشم) پارچه بافد موی تاب. کسی که اشعار بی ارزش گوید