معنی شعر شعر (شَ عَ) شعر. موی. ج، اشعار، شعور، شعار. (ناظم الاطباء). بمعانی شعر است. (منتهی الارب). لغتی است در شعر. (از اقرب الموارد). رجوع به شعر شود، گیاه. (از اقرب الموارد) ، درخت. (از اقرب الموارد) ، زعفران. (اقرب الموارد) لغت نامه دهخدا