- شعب
- جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
معنی شعب - جستجوی لغت در جدول جو
- شعب
- گشادگی میان دو کوه، دره، راه در کوه، مسیل آب، آبراهه در درون زمین، ناحیه
- شعب
- شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه
- شعب ((ش عْ))
- دره، ناحیه، قبیله
- شعب ((شُ عَ))
- جمع شعبه، شاخه ها
- شعب ((شَ عْ))
- قبیله بزرگ که از آن قبایلی چند منشعب شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاخه
زانیچی (ملی)، مردمخواه
شاخ درخت، دسته، فرقه
بخشی از یک فروشگاه، شرکت یا اداره، شاخۀ درخت، چیزی فرعی که از یک اصل جدا شود، مثل رودی کوچک از رودخانه
((شُ بَ یا بِ))
فرهنگ فارسی معین
شاخه، جوی آبی که از یک نهر بزرگ جدا گردد، فرقه، دسته، فرعی که از اصلی جدا شود، جمع شعب
نام مردی آزمند، راک (غوچ) دور شاخ: شاخداری که میانه دو شاخش فراخ باشد، پهن شانه چهار شانه قچقار که میان دو شاخ آن فراخ باشد حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد، کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد
شاخه شاخه شدن
شعبه شعبه شدن، شاخه شاخه شدن، پراکنده گشتن، متفرق شدن
شاخه راه راه کوهستانی در غاله مته مته بند زنی راه طریق، جمع مشاعب
((اَ عَ))
فرهنگ فارسی معین
قوچی که میان دو شاخ آن فراخ باشد، حیوان شاخداری که وسط دو شاخش فاصله باشد، کسی که میان دو شانه اش فراخ باشد
راه، طریق
راندن، گادن، شوخی کردن لاغیدن شوخ لاغگوی شوخ لاغگوی
چامه، سروده
ترس و بیم، فزع
کیپوت سازی، واژگون کردن
تنگدست، درشت بینی
زحمت و رنج و سختی و ماندگی
رشته گلیز
مرد جوان، برنا
کتف، دوش
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
سیری پری، ستبری ساغ پای، به ست ون آمدن ستوهیدن سیر رودرروی گرسنه سیری
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
پراکندن، ژولیدن برگ خشک