جدول جو
جدول جو

معنی شعب

شعب(شُ عَ)
جمع واژۀ شعبه. (دهار) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (غیاث اللغات). شعبه ها. (از ناظم الاطباء). رجوع به شعبه و شعبه شود.
- شعب الفرس، اطراف اسب و هر چیز از آن که بند باشد مانند: سر کتف و جز آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج).
، انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، هر دو دست یا هر دو پای یا هر دو پای و هر دو لب شرم زن. و فی الحدیث: اذا قعد بین شعبها الاربع و جهد وجب الغسل. و نیز گفته اند: محل دو ران (فخذان). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دو دست و دو پای زن. (از اقرب الموارد) ، شاخه ها و فرعها. و رجوع به شعبه شود، ریشه ها، انگشتها و پنجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا