جدول جو
جدول جو

معنی شعب

شعب((شَ عْ))
قبیله بزرگ که از آن قبایلی چند منشعب شود
تصویری از شعب
تصویر شعب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شعب

شعب

شعب
گشادگی میان دو کوه، دره، راه در کوه، مسیل آب، آبراهه در درون زمین، ناحیه
شعب
فرهنگ فارسی عمید

شعب

شعب
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمعِ واژۀ شعبه
شعب
فرهنگ فارسی عمید

شعب

شعب
راه در کوه. ج، شِعاب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). راهی که در کوه باشد. (غیاث اللغات). غار. (غیاث اللغات). دَرِ کوه. (دهار) (مهذب الاسماء). در غاله. (زمخشری) : آشیانه گرفتند برشقی راسخ و شعبی راسی. (سندبادنامه ص 120). تنی چند از مردان واقعه دیدۀ کارآزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند. (گلستان سعدی) ، بیراهه در زیر زمین. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، گشادگی میان دو کوه. ج، شِعاب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شکاف و رخنه. (ناظم الاطباء) ، داغی است مر شتران را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، حی (قبیلۀ) بزرگ، ناحیه، ج، شِعاب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

شعب

شعب
نام موضعی است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). اسم قطعه ای واقع بین عقبه و قاع در راه مکه در سه میلی. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

شعب

شعب
جَمعِ واژۀ شَعیب. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شعیب به معنی توشه دان یا توشه دان از دو چرم دوخته یا از دو طرف بریده و مشک کهنه. (آنندراج). رجوع به شعیب شود
لغت نامه دهخدا

شعب

شعب
جَمعِ واژۀ شُعبَه. (دهار) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 61) (غیاث اللغات). شعبه ها. (از ناظم الاطباء). رجوع به شعبه و شعبه شود.
- شعب الفرس، اطراف اسب و هر چیز از آن که بند باشد مانند: سر کتف و جز آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج).
، انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، هر دو دست یا هر دو پای یا هر دو پای و هر دو لب شرم زن. و فی الحدیث: اذا قعد بین شعبها الاربع و جهد وجب الغسل. و نیز گفته اند: محل دو ران (فخذان). (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). دو دست و دو پای زن. (از اقرب الموارد) ، شاخه ها و فرعها. و رجوع به شعبه شود، ریشه ها، انگشتها و پنجه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا