جدول جو
جدول جو

معنی شعاری - جستجوی لغت در جدول جو

شعاری
(شَ را)
کوهی است. (منتهی الارب). کوهی است در یمامه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شعاریر
تصویر شعاریر
پریشان، متفرق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاری
تصویر شکاری
ویژگی آنچه در شکار به کار می رود مثلاً تفنگ شکاری، پرندۀ شکاری، باز شکاری، سگ شکاری، شکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شعایر
تصویر شعایر
هر یک از مناسک حج و آداب مذهبی، آداب و رسوم ملی یا مذهبی
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نوعی از بازیچه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بازیچه. و واحد ندارد. (آنندراج). بازیچه ای است کودکان عرب را ولی مفرد ندارد. مانند: شعابیب. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شعروره. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شعروره شود، جمع واژۀ شعرور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ شعرور به معنی بادرنگ ریزه. (آنندراج). قثاء صغیر است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). قثاء بری صغیر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به قثاء وشعروره شود، پراکندگان و آن جمعی است بی واحد. (یادداشت مؤلف) : ذهبوا شعاریر بقذان او بقند حره، یعنی: رفتند پریشان و متفرق مانند مگسان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لعبنا شعاریر قذه قذه قذان قذان ممنوعات، یعنی بازی کردیم ما متفرق و پراکنده و این کلام را کودکان تازی گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شغاری
تصویر شغاری
گوشت چربناک، گوش پر موی، موش دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعیری
تصویر شعیری
جو فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشاری
تصویر عشاری
ده دستی گونه ای پارچه، ده ساله پسر یا ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناری
تصویر شناری
یوز پلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز منسوب و متعلق و مربوط به شکار آن چه در شکار به کار رود: باز شکاری سگ شکاری اسب شکاری تفنگ شکاری هواپیمای شکاری، قالیی که مناظر شکار گاه روی آن نقش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعاعی
تصویر شعاعی
تیغیک پرتوی، ریشه پای
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شعاره، شعیره، علامتها، نشانه ها، هر یک از مناسک حج، آداب و رسوم مذهبی یا ملی. یا شعایر اسلام. هر آن چیز که اسلام بدان استوار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
چامه گویی سروادش شعر گفتن چامه سرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعایر
تصویر شعایر
((شَ یِ))
جمع شعاره، شعیره، نشانه ها، علامت ها، هر یک از مناسک حج، آداب و رسوم مذهبی یا ملی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکاری
تصویر شکاری
هر چیز منسوب و مربوط به شکار، قالبی که نقش آن منظره شکارگاه باشد، شکار کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شماری
تصویر شماری
عده ای، معدودی، یک عده، تعدادی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
Poetic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poétique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
mashairi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
şiirsel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
詩的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
פואטי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
시적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
puitis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
काव्यात्मक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
поэтический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poëtisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poético
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poetico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poético
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
诗意的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poetycki
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
поетичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
poetisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شاعری
تصویر شاعری
กวี
دیکشنری فارسی به تایلندی