جدول جو
جدول جو

معنی شطیبه - جستجوی لغت در جدول جو

شطیبه
(شُ طَ بَ)
روناس. ششتره. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ششتره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکیبه
تصویر شکیبه
(دخترانه)
بردبار و صبور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
(دخترانه)
مؤنث طیب، پاک، مطهر، پاکیزه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
طیب، خوش بو، پاک دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیبه
تصویر شیبه
گیاه ریحان کرمانی
افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
فرهنگ فارسی عمید
(مُ طَیْ یَ بَ)
شراب مطیبه للنفس، یعنی سبب خوشی نفس است. (منتهی الارب). شرابی که سبب خوشی نفس است. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد). طعام مطیبه، طعامی که نفس را خوش آید. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
ابن ربیعه، پدر رمله، زوجه عثمان بن عفان. (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 339- 519). رجوع به امتاع ج 1 ص 23، 67، 68، 522 و عقدالفرید ج 4 ص 330 و ج 5 ص 58 و عیون الاخبار ج 4 ص 60 شود
ابن ایمن. از دبیران عراق از شاگردان صالح بن عبدالرحمن بوده است. (ترجمه الوزراء و الکتّاب جهشیاری ص 68)
ابن عثمان. بطنی از قریش از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب)
ابن القیسی. تابعی است و از سعید جریری روایت کند و کنیت او ابوقلابه است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ابوقلابه شود
ابن عتبه مکنی به ابوهاشم، خال معاویه بن ابی سفیان. صحابی است. (منتهی الارب). رجوع به ابوهاشم بن عتبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
بنو شیبه، بنوشیبان این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه خدا درمکۀ مکرمه اطلاق می شده. و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم عهده دار این سمت بوده اند و مورخان قرن نهم میلادی این مطلب را تأیید می نمایند. (از دائره المعارف اسلامی). و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 171 و 63 شود.
-باب بنوشیبه، بزرگترین درهای مسجدالحرام است که در آنجا بنوشیبه جاروهائی را که خانه خدا را بدان روبیده اند بفروش رسانند. (از دائره المعارف اسلامی)
از قبایل یمن بجوار لحیه. (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ / بِ)
برنجاسب. یکی از گونه های افسنتین. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به افسنتین و شیبه شود
لغت نامه دهخدا
(شَبَ)
ریش و لحیه. (از ناظم الاطباء). اللحیه الشائبه، لغتی است در تداول عامه و مولده و نزد عرب معروف نیست. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
اشنه. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 180). حبق کرمانی. ریحان کرمانی. (فهرست مخزن الادویه). اشنان. اشنه. اشنۀ بستانی. اشنۀ بستانیه. ریحان ابیض. ریحان الابیض. اشیب. شیبهالعجوز. گیاهی است که بدان لباس و جامه را شویند. (از یادداشت مؤلف). اشنه. (اختیارات بدیعی). رجوع به مترادفات فوق شود، افسنتین. نوعی از بوی مادران کوهی است. (یادداشت مؤلف). برنجاسب یکی از گونه های افسنتین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به افسنتین شود.
- شیبهالعجوز، اشنان. اشنۀ بستانی. ریحان ابیض. رجوع به شیبه و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بنت العجاج المجاشعی، عیال فرزدق شاعر. رجوع به حاشیۀ ج 4 عیون الاخبار ابن قتیبه چ دار الکتب المصریه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
مدینه الرسول صلی الله علیه و آله و سلم. قبل انما سمیت بطیبه بنت قیداربن اسماعیل وکانت تسکنها. (منتهی الارب). مدینه. یثرب. طابه. شهری که پیغمبر صلواه الله علیه و آله بدانجا هجرت کرد
لغت نامه دهخدا
(طَیْ یِ بَ)
تأنیث طیب، و در تمام معانی با طیب برابر است. ج، طیبات. مقابل خبیثه. قوله تعالی: اء لم تر کیف ضرب اﷲ مثلاً کلمهً طیبهً کشجره طیبه (قرآن 24/14) ، نمی بینی ای محمدیعنی نمیدانی که چگونه مثل زد خدای تعالی که گفت کلمتی پاکیزه چون درختی پاک است. مفسران گفتند: مراد بکلمه پاک گفتن لااله الااﷲ است. (تفسیر ابوالفتح). و نیز قوله تعالی: و جرین بهم بریح طیبه (قرآن 22/10) ، وکشتیها ببرد ایشان را بباد خوش چون باد نرم باشد کشتی خوش رود و راست و آسان رود. (تفسیر ابوالفتوح).
- ارواح طیبه، روانهای پاک. در برابر ارواح خبیثه (روانهای پلید و ناپاک).
- خمسۀ طیبه، محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین صلوه اﷲ و سلامه علیهم اجمعین.
- طیبهالرائحه، خوشبوی. معطر
لغت نامه دهخدا
(یَ بَ)
کار بی دغا و فریب. یقال: سبی ٌ طیبه، ای بلا غدر و نقض عهد. (منتهی الارب). برده ای که در او هیچ شبهت نباشد. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ زْ زُ)
شیب. (منتهی الارب). سپید شدن موی. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی). سپید گشتن موی سر. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیب و رجوع به مصادر مترادف آن شود، پیر شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
سختی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، شصائب. گویند: دفع اﷲ شصائب الامور، ای شدائدها. (ناظم الاطباء). مصیبت. ج، شصائب. (مهذب الاسماء) ، سختی زندگانی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قحط. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ بَ)
شیر گوسفند و شیر شتر یا شیر بز و شیر میش به هم آمیخته، گروه: جأوا بقطیبتهم، ای بجماعتهم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَبَ)
تأنیث حطیب: امکنۀ حطیبه. اراضی حطیبه. جاهای هیزم ناک. (منتهی الارب). رجوع به حطیب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ بَ)
قریه ای است در ساحل بحر از طریق یمن، و نیز گویند جایگاهی است در بطن الرمه. (از معجم البلدان). وادیی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَطْ طی بَ)
زن خواستگاری کرده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ءَ)
دهی از دهستان شبانکاره، بخش برازجان، شهرستان بوشهر. سکنۀ آن 500 تن. آب آن از چاه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
گوسپندانی که آب خورده بازگردند و در پی یکدیگر روند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
حلال، روا، خوش طبع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطیب
تصویر شطیب
خوش اندام خوشگل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مطیبه
تصویر مطیبه
بویه دان شمیندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قطیبه
تصویر قطیبه
شیر در هم، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطیره
تصویر شطیره
بزماورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیبه
تصویر شبیبه
جوانان جوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایبه
تصویر شایبه
مونث شایب، عیب وصمت، شک گمان، جمع شوایب (شوائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطیبه
تصویر خطیبه
خواسته زن خواستگاری شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طیبه
تصویر طیبه
((طَ یّ بِ یا بَ))
مؤنث طیب، جمع طیبات، از اعلام زنان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایبه
تصویر شایبه
((یِ بَ یا بِ))
عیب، آلودگی، شک، گمان
فرهنگ فارسی معین
شک، گمان، آلایش، آلودگی، ریا، عیب، نقص، نقصان
فرهنگ واژه مترادف متضاد