جدول جو
جدول جو

معنی شیبه

شیبه
گیاه ریحان کرمانی
افسنتین، گیاهی خودرو با ساقه های بلند، برگ های کرک دار، شاخه های انبوه و گل های زرد کوچک که برای معالجۀ لقوه، فالج، رعشه و امراض معده و کبد به کار می رفته، خاراگوش
تصویری از شیبه
تصویر شیبه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شیبه

شیبه

شیبه
یک بومادران (مفرد شیب)، سپید مویی سپید شدن سر برنجاسپ درختی که یکی از گونه های افسنتین (خارا گوش) به شمار میرود، گونه ای از ریحان که ریحان کرمانی نیز نامیده می شود
فرهنگ لغت هوشیار

شیبه

شیبه
اشنه. (تذکرۀ ضریر انطاکی ص 180). حبق کرمانی. ریحان کرمانی. (فهرست مخزن الادویه). اشنان. اشنه. اشنۀ بستانی. اشنۀ بستانیه. ریحان ابیض. ریحان الابیض. اشیب. شیبهالعجوز. گیاهی است که بدان لباس و جامه را شویند. (از یادداشت مؤلف). اشنه. (اختیارات بدیعی). رجوع به مترادفات فوق شود، افسنتین. نوعی از بوی مادران کوهی است. (یادداشت مؤلف). برنجاسب یکی از گونه های افسنتین. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به افسنتین شود.
- شیبهالعجوز، اشنان. اشنۀ بستانی. ریحان ابیض. رجوع به شیبه و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
ریش و لحیه. (از ناظم الاطباء). اللحیه الشائبه، لغتی است در تداول عامه و مولده و نزد عرب معروف نیست. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
برنجاسب. یکی از گونه های افسنتین. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به افسنتین و شیبه شود
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
بنو شیبه، بنوشیبان این نام به کلیدداران و متولیان و پرده داران خانه خدا درمکۀ مکرمه اطلاق می شده. و بنوشیبه از زمانهای بسیارقدیم عهده دار این سمت بوده اند و مورخان قرن نهم میلادی این مطلب را تأیید می نمایند. (از دائره المعارف اسلامی). و نیز رجوع به تاریخ سیستان ص 171 و 63 شود.
-باب بنوشیبه، بزرگترین درهای مسجدالحرام است که در آنجا بنوشیبه جاروهائی را که خانه خدا را بدان روبیده اند بفروش رسانند. (از دائره المعارف اسلامی)
از قبایل یمن بجوار لحیه. (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
ابن ربیعه، پدر رمله، زوجه عثمان بن عفان. (حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 339- 519). رجوع به امتاع ج 1 ص 23، 67، 68، 522 و عقدالفرید ج 4 ص 330 و ج 5 ص 58 و عیون الاخبار ج 4 ص 60 شود
ابن ایمن. از دبیران عراق از شاگردان صالح بن عبدالرحمن بوده است. (ترجمه الوزراء و الکُتّاب جهشیاری ص 68)
ابن عثمان. بطنی از قریش از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب)
ابن القیسی. تابعی است و از سعید جریری روایت کند و کنیت او ابوقلابه است. (از یادداشت مؤلف). رجوع به ابوقلابه شود
ابن عتبه مکنی به ابوهاشم، خال معاویه بن ابی سفیان. صحابی است. (منتهی الارب). رجوع به ابوهاشم بن عتبه شود
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
شیب. (منتهی الارب). سپید شدن موی. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی سر. (دهار). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی). سپید گشتن موی سر. (یادداشت مؤلف). رجوع به شیب و رجوع به مصادر مترادف آن شود، پیر شدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

شیبه

شیبه
کوهی به اندلس در کورۀ قبره و اسم اعجمی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا