جدول جو
جدول جو

معنی شصتمین - جستجوی لغت در جدول جو

شصتمین
(شَ تُ)
شصتم. چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به شصتم و شصت شود
لغت نامه دهخدا
شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرمین
تصویر شرمین
(دخترانه)
شرمسار، خجل، با شرم، با حیا، محجوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شصتم
تصویر شصتم
ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبه یا مرحلۀ شصت باشد، شصتمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتمین
تصویر هشتمین
آنکه یا آنچه در مرتبۀ هشتم واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمگین، شرمسار، باشرم، برای مثال گرچه شرمین بود شرمش حرص برد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
(تِ)
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان است. این دهستان از 50 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و در حدود 5000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ بعد شود
ده مرکز دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀشهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تُ)
هشتم. رجوع به هشتمی و هشتم شود
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ مَ)
تثنیۀ صنم در حالت نصبی و جری.
- صنمی قریش، دعائی است معروف نزد بعضی شیعه درباره شیخان
لغت نامه دهخدا
(صَ دُ)
واقع در مرتبۀ صد. رجوع به صد و صدم شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ شُ)
ششمی. هر چیز که در مرتبۀ شش واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ششم و شش شود
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ تَ)
تثنیۀ شفه. (یادداشت مؤلف). دو لب. (ناظم الاطباء). هر دو لب. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به شفه و شفتان شود.
- بنت الشفتین، واصل الشفتین. آنکه در هر کلمه او وقت خواندنش لب به لب رسد و آن دو حرف است: باء و میم، چنانکه امیرخسرو فرماید:
موی مه ما به بوی ما بویا به
بی او مویم موی ویم مأوا به
ماییم و مهی وآن مه ما باما به
ما با مه و موی مه ما با ما به.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
- واسعالشفتین، آن است که در خواندنش لب به لب نمی رسد، چنانکه در این رباعی:
ای دیده رخ نگار دیدن خطر است
ای دل سر این رشته کشیدن خطر است
هان تا نچشی ز ساغرعشق دگر
زنهار دلا زهر چشیدن خطر است.
(از کشاف اصطلاحات الفنون).
- واصل الشفتین، بنت الشفتین. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ترکیب بنت الشفتین شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) :
گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است
هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.
صائب تبریزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
اسفناج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ مَ)
تثنیۀ خصم. (یادداشت مؤلف). دو خصم. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ صَمْ مَ)
تثنیۀ اصم در حال نصب و جر: نعوذ باﷲ من الاخرسین الاصمین. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 261). و رجوع به اصمان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ تُ)
هفتم:
به مدح تو سخن من به هفتمین گردون
رسید بی رسن از چاه هفتصدبازی.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ ثَ مَ)
موضعی است که در آنجا جنگ واقع شد و از آن است یوم الشعثمین در قول مهلهل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ تَ)
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) :
خورد رستمین از زمین آب و خاک
کند همچو خود هرچه را خورد پاک.
اسدی (از شعوری).
رجوع به رستنین و رستنی شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تُ)
شستم. صفت توصیفی عددی، چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شستم و شصتمین شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ مَ)
رجوع به اصرمان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ یَ)
یک قسمت از شصت قسمت چیزی. (ناظم الاطباء). از شصت یکی. یک شصتم (160). (یادداشت مؤلف). رجوع به شصت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
آخرین شهری است از حدود اندلس بر کران دریای اقیانوس نهاده و از وی عنبر اشهب خیزد بغایت نیک، سخت بسیار و اندر حدود مغرب هیچ جای دیگر نیست. (حدود العالم)
شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه، بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
لغت نامه دهخدا
(شَ تِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فسا. سکنۀ آن 204 تن است. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و حبوب وراه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صدمین
تصویر صدمین
در مرتبه صدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفتین
تصویر شفتین
تثنیه شفه: دو لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمناک، محجوب، با حیا، با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششمین
تصویر ششمین
در مرحله شش ششمی: ششمین مبارزه به میدان آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشتمین
تصویر هشتمین
عددترتیبی برای هشت، درمرتبه هشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفتمین
تصویر هفتمین
عددترتیبی برای هفت درمرحله هفتم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مصمم، هنگمندان گزیرندگان جمع مصمم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصت یک
تصویر شصت یک
یک شصتم 60، 1 چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصتمی
تصویر شصتمی
در مرحله شصتم
فرهنگ لغت هوشیار
نادرست نویسی شستم 60 و شست از انگشتان واقع در مرحله شصت: فصل شصتم
فرهنگ لغت هوشیار