یکی از دهستانهای چهارگانه بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان است. این دهستان از 50 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و در حدود 5000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ بعد شود ده مرکز دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀشهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ قبل شود
یکی از دهستانهای چهارگانه بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان است. این دهستان از 50 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و در حدود 5000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ بعد شود ده مرکز دهستان تمین است که در بخش میرجاوۀشهرستان زاهدان واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). رجوع به مادۀ قبل شود
تثنیۀ شفه. (یادداشت مؤلف). دو لب. (ناظم الاطباء). هر دو لب. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به شفه و شفتان شود. - بنت الشفتین، واصل الشفتین. آنکه در هر کلمه او وقت خواندنش لب به لب رسد و آن دو حرف است: باء و میم، چنانکه امیرخسرو فرماید: موی مه ما به بوی ما بویا به بی او مویم موی ویم مأوا به ماییم و مهی وآن مه ما باما به ما با مه و موی مه ما با ما به. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - واسعالشفتین، آن است که در خواندنش لب به لب نمی رسد، چنانکه در این رباعی: ای دیده رخ نگار دیدن خطر است ای دل سر این رشته کشیدن خطر است هان تا نچشی ز ساغرعشق دگر زنهار دلا زهر چشیدن خطر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - واصل الشفتین، بنت الشفتین. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ترکیب بنت الشفتین شود
تثنیۀ شفه. (یادداشت مؤلف). دو لب. (ناظم الاطباء). هر دو لب. (آنندراج) (غیاث اللغات). و رجوع به شفه و شفتان شود. - بنت الشفتین، واصل الشفتین. آنکه در هر کلمه او وقت خواندنش لب به لب رسد و آن دو حرف است: باء و میم، چنانکه امیرخسرو فرماید: موی مه ما به بوی ما بویا به بی او مویم موی ویم مأوا به ماییم و مهی وآن مه ما باما به ما با مه و موی مه ما با ما به. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - واسعالشفتین، آن است که در خواندنش لب به لب نمی رسد، چنانکه در این رباعی: ای دیده رخ نگار دیدن خطر است ای دل سر این رشته کشیدن خطر است هان تا نچشی ز ساغرعشق دگر زنهار دلا زهر چشیدن خطر است. (از کشاف اصطلاحات الفنون). - واصل الشفتین، بنت الشفتین. (از کشاف اصطلاحات الفنون). رجوع به ترکیب بنت الشفتین شود
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) : خورد رستمین از زمین آب و خاک کند همچو خود هرچه را خورد پاک. اسدی (از شعوری). رجوع به رستنین و رستنی شود
گیاهی که تازه روییده باشد. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 25) : خورد رستمین از زمین آب و خاک کند همچو خود هرچه را خورد پاک. اسدی (از شعوری). رجوع به رستنین و رستنی شود
آخرین شهری است از حدود اندلس بر کران دریای اقیانوس نهاده و از وی عنبر اشهب خیزد بغایت نیک، سخت بسیار و اندر حدود مغرب هیچ جای دیگر نیست. (حدود العالم) شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه، بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان)
آخرین شهری است از حدود اندلس بر کران دریای اقیانوس نهاده و از وی عنبر اشهب خیزد بغایت نیک، سخت بسیار و اندر حدود مغرب هیچ جای دیگر نیست. (حدود العالم) شهری از اعمال باجه در غربی اندلس و غربی قرطبه، بر ساحل نهر تاجه نزدیک مصب. (معجم البلدان)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)