جدول جو
جدول جو

معنی شریفتان - جستجوی لغت در جدول جو

شریفتان
(شَ فَ)
به صیغۀ تثنیه: چشم و گوش. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شررفشان
تصویر شررفشان
ویژگی آنچه جرقه های آتش پراکنده می کند، هرچه از آن ریزۀ آتش می جهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، تنبل ساختن، گول زدن، دستان آوردن، نارو زدن، سالوسی کردن، مکر کردن، ترفند کردن، تبندیدن، اورندیدن، پشت هم اندازی کردن، گربه شانه کردن، خدعه کردن، غدر کردن، مکایدت کردن، شید آوردن، حقّه زدن، چپ رفتن، کید آوردن، غدر داشتن، غدر اندیشیدن، نیرنگ ساختن برای مثال به مدارای هیچ کس مفریب / از مراعات هرکسی بشکیب (نظامی۴ - ۶۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
آرام و قرار گرفتن، شکیبیدن، صبر کردن، برای مثال هیچ جانی به صبر ازو نشکیفت / هیچ عقلی به زیرکی نفریفت (سنائی - ۲۸) . مرا پنج روز این پسر دل فریفت / ز مهرش چنانم که نتوان شکیفت (سعدی۱ - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فریفتار
تصویر فریفتار
فریفتکار، فریبنده، مکار، حیله گر
فرهنگ فارسی عمید
(عُ رَ فَ)
گیاهی است که آن را ذرق نامند. رجوع به ذرق و عریفاضانه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
محل شیران و منزل و مأوای شیران. بیشه و جائی که در آن شیر فراوان باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ رِ)
جایی که در آن شرارۀ آتش فراوان باشد. (ناظم الاطباء) :
روزن غمکدۀ خود نگرفتم شب هجر
چرخ از شعلۀ آهم شررستان گشته ست.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
(اَرْزْ)
آنکه از وی جرقه های آتش پراکنده گردد، دارای لمعان، مانند ستاره های ثابت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ)
عبدالله بن محمد شریحیان و هبه الله بن علی شریحیان محدثانند. (منتهی الارب). در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ سَ)
به صیغۀ تثنیه، نام دو جنت در مقابل فردوس. (آنندراج) (از معجم البلدان) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ قِ)
آسیا و ممالکی که در طرف مشرق واقع شده اند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ فِ)
وادیی است. (منتهی الارب). عریفطان معن، وادیی است بین مکه و مدینه، و آن را آب و سبزه نیست و در برابر آن کوههایی است بنام ابلی، و نیز تپه ای در برابر آن است بنام السوده ازآن بنی خفاف. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
تثنیۀ قرینه. رجوع به قرینه شود
لغت نامه دهخدا
(فَ ضَ)
گوسپند دوساله. (منتهی الارب). الجذعه من الغنم. (اقرب الموارد) ، اشتر چهارساله. (منتهی الارب). الحقه من الابل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فِ / فَ)
فریبنده. (فرهنگ فارسی معین). فریب دهنده. (یادداشت مؤلف). فریفتکار. رجوع به فریفتن و فریفتگار شود
لغت نامه دهخدا
(فَ کَ)
دو استخوان است در بن زبان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ رَ کَ)
دو کوهست که هر یک از آن دو را اریکه گویند، در جنب جبال سود، از آن ابی بکر بن کلاب و در آنجا چاهها باشد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ)
دو رشته کوه دراز است در بلاد بنی نمیر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فریفتار
تصویر فریفتار
فریبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گریفتن
تصویر گریفتن
گریختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
فریب دادن، گمراه کردن، بازی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
شکیبائی داشتن، صبر و تاب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریفین
تصویر شریفین
تثنیه شریف پاک ووالا تثنیه شریف حرمین شریفین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فریفتار
تصویر فریفتار
((فِ یا فَ))
فریبنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکیفتن
تصویر شکیفتن
((شَ تَ))
صبر کردن، شکیبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
((فِ یا فَ تَ))
فریب دادن، گول زدن، فریب خوردن، گول خوردن، فرفتن، فریبیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
Allure, Dazzle, Seduce
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
séduire, éblouir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
atrair, deslumbrar, seduzir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
привлекать , ослеплять , соблазнять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
anziehen, blenden, verführen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
przyciągać, oślepiać, kusić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
приваблювати , засліплювати , спокушати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فریفتن
تصویر فریفتن
atraer, deslumbrar, seducir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی