جدول جو
جدول جو

معنی شریطه - جستجوی لغت در جدول جو

شریطه
شرط و پیمان
تصویری از شریطه
تصویر شریطه
فرهنگ لغت هوشیار
شریطه
((شَ طَ یا طِ))
شرط و پیمان، جمع شرایط (شرائط)، دعا یا نفرینی که شاعر در اواخر قصیده به صورت «تا فلان باشد فلان باد» می آورد، تأبید
تصویری از شریطه
تصویر شریطه
فرهنگ فارسی معین
شریطه
شرط، پیمان، در علوم ادبی عبارتی که شاعر همراه دعا یا نفرین در پایان قصیده می آورد، پایان کار
تصویری از شریطه
تصویر شریطه
فرهنگ فارسی عمید

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شریفه
تصویر شریفه
(دخترانه)
مؤنث شریف، ارزشمند، عالی، سید، ارجمند
فرهنگ نامهای ایرانی
هنبان انبان بیله پیله توبره بیرو کیسه چرمین یا پوستین، صندوقی که از پوست و غیر آن سازند، نقشه جغرافیا، جمع خرائط (خرایط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریفه
تصویر شریفه
مونث شریف سایه دست مونث شریف، جمع شرائف شریفات: مراسله شریفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریعه
تصویر شریعه
آئین پیغمبران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریصه
تصویر شریصه
رخسار
فرهنگ لغت هوشیار
سامه دار زبانزد کرویز (منطق) مونث شرطی، قضیه ایست که حکم در آن معلق بر شرطی باشد مثلا اگر آفتاب بتابد روز است. مقابل قضیه حملیه. یا شرطیه متصله. قضیه ایست که حکم در آن بر اتصال حصول نسبت امری باشد بر فرض وقوع امری دیگر مثلا اگر آفتاب بر آید روز روشن باشد، در مقابل شرطیه منفصله که حکوم حکم منوط بعدم حصول امر است مانند این عدد یا زوج است یا فرد که زوج بودن معلق بر فرد بودن است و بلعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
قطعه گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمیطه
تصویر شمیطه
شاهین دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریره
تصویر شریره
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریطه
تصویر خریطه
کیسۀ از چرمی یا پارچه ای، کیف، نقشۀ جغرافیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شریفه
تصویر شریفه
مؤنث واژۀ شریف، صاحب شرف، دارای شرف، شرافتمند، بزرگوار، بلندقدر، برای مثال از هیئت شریفۀ نسوان دی که باد / بر هیئت آفرین و بر این هیئت آفرین (ایرج میرزا - ۱۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قریطه
تصویر قریطه
سرخس آبی از گیاهان سرخس آبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریطه
تصویر خریطه
((خَ طِ))
کیسه ای که از چرم یا پوست درست کنند، نقشه جغرافیا، جمع خرائط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شریحه
تصویر شریحه
((شَ حَ یا حِ))
قطعه گوشت
فرهنگ فارسی معین
جایی از رودخانه که از آن وارد آب می شوند یا در آنجا آب برمی دارند، جای آب خوردن، جای آب برداشتن از رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریطه
تصویر ریطه
رگوگ، روسری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
رزه ریسمانی که برآن جامه شسته آویزند، کبار کبار ریسمان بافته شده از برگ نیام خرمابن، نوار (فیلم)، بویه دان
فرهنگ لغت هوشیار
گرو سامه، جلویز روانبودی زندان وبندبسته تنم اگرنه زلفک مشکین اوبدی جلویز (طاهرفضل) پاسبان پاسدار، پیشمرگ، شهربانی درست آن شرته است ازشرتا هندی ک پارسی ک بادیار باد موافق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرطه
تصویر شرطه
نگهبان و پاسبان شهر، افسر شهربانی، نگهبان برگزیدۀ حاکم
بادی که برای کشتی رانی مساعد باشد و کشتی را به مقصد برساند، باد موافق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرطه
تصویر شرطه
((شَ یا شُ طِ))
باد موافق
فرهنگ فارسی معین