کمان، قوس، رنگین کمان، کمان حلاجی، آنچه به شکل کمان باشد، خمیده، کمانی، برای مثال بنفشه زار بپوشید روزگار به برف / درونه گشت چنار و زریره شد شنگرف (کسائی - ۴۴)
کمان، قوس، رنگین کمان، کمان حلاجی، آنچه به شکل کمان باشد، خمیده، کمانی، برای مِثال بنفشه زار بپوشید روزگار به برف / درونه گشت چنار و زریره شد شنگرف (کسائی - ۴۴)
مقابل برونه، درون، اندرون، شکم درونج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، درونک عقربی، درونک
مقابلِ برونه، درون، اندرون، شکم دَرونَج، گیاهی با ساقۀ بلند و مجوف که روی زمین می خوابد، برگ های شبیه برگ بادام، گل های زرد رنگ، ریشۀ گره دار و به شکل عقرب و طعم تلخ که در طب به کار می رود، دَرونَک عقربی، دَرونَک
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان) شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان) شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).
سعفه وجوششی که بر اندام و روی کودکان برآید. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). به معنی شیرینک است. (فرهنگ جهانگیری). شیرینه. شیرینک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیرینه و شیرینک شود، بیماری سر و دماغ، جنون، بیماری در ستور. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)
سعفه وجوششی که بر اندام و روی کودکان برآید. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج). به معنی شیرینک است. (فرهنگ جهانگیری). شیرینه. شیرینک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیرینه و شیرینک شود، بیماری سر و دماغ، جنون، بیماری در ستور. (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)
نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف به دانجا منسوب است. رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و مادۀ ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود
نام دیهی در نزدیکی نیشابور که ابوالفرج رونی شاعر معروف به دانجا منسوب است. رجوع به دیوان ابوالفرج رونی چ چاپکین ص 171 و مادۀ ابوالفرج بن مسعود و فرهنگ فارسی معین بخش اعلام شود
نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). - شروه خوان، آنکه به آهنگ شروه خواند: از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شور بلبلان پهلوی گو قمریان شروه خوان. ظهوری (از بهار عجم)
نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند. (ناظم الاطباء) (برهان) (انجمن آرا) (از آنندراج). - شروه خوان، آنکه به آهنگ شروه خواند: از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شور بلبلان پهلوی گو قمریان شروه خوان. ظهوری (از بهار عجم)
نام پهلوانی ارمنی نژاد. (ناظم الاطباء) (برهان) (از شرفنامۀ منیری) : ز گردان ارمن یکی تند شیر به کشتن قویدل به مردی دلیر ز شیران سبق برده شروه به نام به هنگام جنگ آزمایی تمام. نظامی
نام پهلوانی ارمنی نژاد. (ناظم الاطباء) (برهان) (از شرفنامۀ منیری) : ز گردان ارمن یکی تند شیر به کشتن قویدل به مردی دلیر ز شیران سبق برده شروه به نام به هنگام جنگ آزمایی تمام. نظامی
درون. (آنندراج). اندرون. مقابل بیرون: لابه کنم که هی بیا درده بانگ الصلا او کتف این چنین کند که به درونه خوشترم. مولوی (از آنندراج) ، نهان. ضمیر. باطن: چون غمزده را در آن تحیر از خوردن غم درونه شد پر. امیرخسرو. ، به معنی درون که کنایه از شکم باشد. (برهان)
درون. (آنندراج). اندرون. مقابل بیرون: لابه کنم که هی بیا درده بانگ الصلا او کتف این چنین کند که به درونه خوشترم. مولوی (از آنندراج) ، نهان. ضمیر. باطن: چون غمزده را در آن تحیر از خوردن غم درونه شد پر. امیرخسرو. ، به معنی درون که کنایه از شکم باشد. (برهان)
کمان حلاجان. (لغت فرس اسدی). کمان حلاج. (برهان). کمان ندافی و آن را کمان کودک نیز خوانند. (جهانگیری). کمان حلاجی. (آنندراج) : سفید برف برآمد ز کوهسار سیاه و چون درونه شد آن سرو بوستان آرا. رودکی. میغ مانندۀ پنبه است و ورا باد نداف هست سد کیس درونه که بدو پنبه زنند. ابوالمؤید. بنفشه زاربپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف. کسائی. سرو بودیم چند گاه بلند کوژ گشتیم و چون درونه شدیم. کسائی. سر سرو سهی شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه. (ویس و رامین). کمان وی (کیومرث) بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یکپاره، چون درونۀ حلاجان. (نوروزنامه ص 39). نرسد بر شرف قدر تو هر شاعر کو خاطری دارد نظّام و زبانی وصّاف لفظقوس ارچه بود شامل نام هر دو شبه قوس قزح نیست درونۀ نداف. کمال اسماعیل (از آنندراج). ، قوس قزح. (برهان) (آنندراج)
کمان حلاجان. (لغت فرس اسدی). کمان حلاج. (برهان). کمان ندافی و آن را کمان کودک نیز خوانند. (جهانگیری). کمان حلاجی. (آنندراج) : سفید برف برآمد ز کوهسار سیاه و چون درونه شد آن سرو بوستان آرا. رودکی. میغ مانندۀ پنبه است و ورا باد نداف هست سد کیس درونه که بدو پنبه زنند. ابوالمؤید. بنفشه زاربپوشید روزگار به برف درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف. کسائی. سرو بودیم چند گاه بلند کوژ گشتیم و چون درونه شدیم. کسائی. سر سرو سهی شد باژگونه دو تا شد پشت او همچون درونه. (ویس و رامین). کمان وی (کیومرث) بدان روزگار چوبین بود بی استخوان، یکپاره، چون درونۀ حلاجان. (نوروزنامه ص 39). نرسد بر شرف قدر تو هر شاعر کو خاطری دارد نظّام و زبانی وصّاف لفظقوس ارچه بود شامل نام هر دو شبه قوس قزح نیست درونۀ نداف. کمال اسماعیل (از آنندراج). ، قوس قزح. (برهان) (آنندراج)
به معنی درونک است و آن گیاهی باشد شبیه به عقرب. (برهان). بیخ گیاهی است دوائی که شبیه به کژدم باشد و آن را معرب ساخته اند درونج عقربی خوانند. (جهانگیری) (از آنندراج). و رجوع به درونج شود
به معنی درونک است و آن گیاهی باشد شبیه به عقرب. (برهان). بیخ گیاهی است دوائی که شبیه به کژدم باشد و آن را معرب ساخته اند درونج عقربی خوانند. (جهانگیری) (از آنندراج). و رجوع به درونج شود
دهی است از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری بردسکن و سر راه مالرو عمومی بردسکن به درونه با 628 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان کنار شهر بخش بردسکن شهرستان کاشمر. واقع در 60هزارگزی جنوب باختری بردسکن و سر راه مالرو عمومی بردسکن به درونه با 628 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 36 هزارگزی جنوب چکنه بالا. کوهستانی و هوای آن معتدل است و 236 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان ماروسک بخش سرولایت شهرستان نیشابور در 36 هزارگزی جنوب چکنه بالا. کوهستانی و هوای آن معتدل است و 236 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نام ناحیتی بوده است در ب اسی در شبه جزیره یونان که در سال 338 قبل از میلاد جنگی بین فیلیپ پادشاه مقدونیه پدر اسکندر و آتنی ها در این نقطه اتفاق افتاد. در این نبرد فیلیپ فرماندهی جناح راست قشون خود را به اسکندر داد و معاونین ممتاز خود را هم در کنار او جا داد و فرماندهی جناح چپ را خود بعهده گرفت و باقی قشون را بمکانهایی که موافق اقتضای محل و وقت بود فرستاد. آتنی ها نیز سپاهشان را نظر بقومیت بدو قسمت (آتنی و ب اسی) تقسیم کردند. جنگ خونین از طلیعۀ صبح اتفاق افتاد، در این جنگ خونین مردان بسیاری از طرفین کشته شدند. بالاخره اسکندر با شجاعت خاص مجاهدت زیاد کرد و صف دشمن را شکافت و تلفات زیاد بمردان آتنی وارد آورد ولی از آنجاکه فیلیپ نمی خواست شاهد فتح را کسی جز او به آغوش کشد با فشار زیاد جبهۀ آتنی را بعقب نشاند و بر اثر این جنگ هزار نفر آتنی کشته و دوهزار نفر اسیر شدند و جنگ به پیروزی فیلیپ و اسکندر خاتمه یافت و نیز بواسطۀ این جنگ و شکست آتنی ها لی سیک لس سردار خود را کشتند و فیلیپ در واقع پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. (از تاریخ ایران باستان ص 1203 و 1204 و 1205)
نام ناحیتی بوده است در ب ِاُسی در شبه جزیره یونان که در سال 338 قبل از میلاد جنگی بین فیلیپ پادشاه مقدونیه پدر اسکندر و آتنی ها در این نقطه اتفاق افتاد. در این نبرد فیلیپ فرماندهی جناح راست قشون خود را به اسکندر داد و معاونین ممتاز خود را هم در کنار او جا داد و فرماندهی جناح چپ را خود بعهده گرفت و باقی قشون را بمکانهایی که موافق اقتضای محل و وقت بود فرستاد. آتنی ها نیز سپاهشان را نظر بقومیت بدو قسمت (آتنی و ب ِاُسی) تقسیم کردند. جنگ خونین از طلیعۀ صبح اتفاق افتاد، در این جنگ خونین مردان بسیاری از طرفین کشته شدند. بالاخره اسکندر با شجاعت خاص مجاهدت زیاد کرد و صف دشمن را شکافت و تلفات زیاد بمردان آتنی وارد آورد ولی از آنجاکه فیلیپ نمی خواست شاهد فتح را کسی جز او به آغوش کشد با فشار زیاد جبهۀ آتنی را بعقب نشاند و بر اثر این جنگ هزار نفر آتنی کشته و دوهزار نفر اسیر شدند و جنگ به پیروزی فیلیپ و اسکندر خاتمه یافت و نیز بواسطۀ این جنگ و شکست آتنی ها لی سیک لس سردار خود را کشتند و فیلیپ در واقع پادشاه مقدونیه و تمام یونان شد. (از تاریخ ایران باستان ص 1203 و 1204 و 1205)
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است
زرد زخم، گیاهی است از تیره شیرینکها که به طور طفیلی بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. یا شیرینکها. تیره ایست از گیاهان دو لپه یی بی گلبرگ که به طور انگل بر روی درختان بلوط و شاه بلوط می روید. این گیاهان فاقد ریشه هستند و به وسیله مکینه هایی مواد لازم و ضروری را از گیاه میزبان خود اخذ می نمایند. برگهای گیاهان مذکور متقابل و کامل و بدون گوشوارک است