جدول جو
جدول جو

معنی شرود - جستجوی لغت در جدول جو

شرود
ترسیدن و گریختن، رمیدن
تصویری از شرود
تصویر شرود
فرهنگ فارسی عمید
شرود
رمنده، رمیده، گریخته
تصویری از شرود
تصویر شرود
فرهنگ فارسی عمید
شرود(تَ وَحْ حُ)
مصدر به معنی شراد. (از ناظم الاطباء). رمیدن. (المصادر زوزنی) (آنندراج) (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). پراکندگی رمیدن ستور. شراد. (یادداشت مؤلف). رجوع به شراد شود
لغت نامه دهخدا
شرود(شَ)
شارد. (اقرب الموارد). رمنده. ج، شرد. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رمنده. (منتهی الارب). شارد. رمنده. رموک. (یادداشت مؤلف) ، قافیه شرود، ای سائره فی البلاد. (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شرود(شُ)
دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور. محصول آنجا غلات است. سکنۀ آن 206 تن است. آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
شرود
رمنده، گریخته
تصویری از شرود
تصویر شرود
فرهنگ لغت هوشیار
شرود((شَ))
رمنده، رم کننده، جمع شرد
تصویری از شرود
تصویر شرود
فرهنگ فارسی معین
شرود((شُ))
رمیدن، طلب حق باشد به خلاص از آفات و حجاب و بی قراری اندر آن که همه بلاهای طالب از حجاب افتد
تصویری از شرود
تصویر شرود
فرهنگ فارسی معین
شرود
شربت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرود
تصویر فرود
(پسرانه)
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شهرود
تصویر شهرود
(پسرانه)
نهر و رودخانه بزرگ، نام سازی
فرهنگ نامهای ایرانی
(بَ)
یکی از کوره های بطن الریف در مصر است. (از معجم البلدان). شهری در مصر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه رشت و انزلی میان سرداب چاه و گرفن در 347 هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا
(حَ شَ)
دهی است از دهستان ولدیان بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 9500گزی خاور خوی و یک هزارگزی جنوب شوسۀخوی به مرند و جلفا. ناحیه ای است واقع در جلگه، کنار رود قطور. معتدل مالاریائی. دارای 610 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از رود قطور مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، پنبه، حبوبات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شروج
تصویر شروج
جمع شرج، آبراهه ها
فرهنگ لغت هوشیار
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروب
تصویر شروب
جمع شروب، آبنوشندگان آب نوشنده، آب ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شرح، زنده ها گزاره ها (اسم جمع شرح: در شروح متعدد مثنوی چنین آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرور
تصویر شرور
بدکار، شریر، زیاد شیطانی و مردم آزاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروط
تصویر شروط
جمع شرط، پیمان، وفا بعهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز گشتن، شروع شدن، ابتدا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروا
تصویر شروا
گفتار بیهوده و بیمعنی و باطل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروق
تصویر شروق
دمیدن بردمیدن روشنی بر آمدن (آفتاب و مانند آن) طلوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروه
تصویر شروه
نوعی خوانندگی شهری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرید
تصویر شرید
آواره بی خانمان پس مانده بازمانده رانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرود
تصویر حرود
از میان قوم دور شدن، تنها منزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تخته، چوب بمعنی صلوات که از خدای تعالی رحمت و از ملائکه استغفار و از انسان ستایش و از حیوانات دیگر تسبیح باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برود
تصویر برود
خنک، خنک کننده، جامه پرزه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارود
تصویر ارود
آهسته کار پوشیده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنود
تصویر شنود
شنودن شنیدن: گفت و شنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنود
تصویر شنود
استراق سمع
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورود
تصویر ورود
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرور
تصویر شرور
بد نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شروع
تصویر شروع
آغاز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درود
تصویر درود
سلام
فرهنگ واژه فارسی سره