- شرنده
- لخت لخت و پاره پاره، ژولیده
معنی شرنده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطع کننده
پاره کننده
آورنده
عضروف
آنکه چیز ها را خرد خریدار مشتری، جمع خرندگان
اسم پریدن، هر جانوری که می پرد مرغ طیر طایر، جمع پرندگان مقابل چرنده. نام یک فردازرده پرندگان نام عام فردی از حیوانات ذی فقاری که به رده پرندگان تعلق دارد، که پرواز کند که بپرد پرواز کننده طایر: (ما چیزها را دروهم توانیم آورد که بحس نیافته باشیم چون مردم پرنده) (بابا افضل) یا پرنده پر نمیزند. خیلی خلوت و آرام بود. یا پرنده چراغ. پروانه. فراشه. یا (هواپیمایی) پرسنل پرنده. کسانی که در نیروی هوایی با هواپیما پرواز میکنند و رانندگی آنرا بعهده دارند. یا پرنده آتشین. یکی از انواع اختر. یا ماهی پرنده
پیله پیله ابریشم
خجل، صاحب شرم
دلاور و شجاع، بیهوش، بیم زده
شکار کننده، شکننده درهم شکننده
انجام گردنده، هستی یابنده، رونده مقابل آینده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
ترسنده، رمنده، بوینده
شکار کننده، درهم شکننده
غضروف، نوعی بافت قابل انعطاف، متراکم و شفاف که در قسمت هایی از بدن مانند بینی و گوش وجود دارد، کر کرانک، کرکرک، چرند و
انجام یابنده، هستی یابنده، رونده
کسی که چیزی را می شمارد، شمارنده
کسی که چیزی از دیگری می خرد، خریدار
ویژگی آنچه یا آنکه بانگ مهیب برآورد، برای مثال به بزم اندرون ابر بخشنده بود / به رزم اندرون شیر غرنده بود (ابوالمؤید - شاعران بی دیوان - ۵۸)
کسی که چیزی را از جایی به جای دیگر ببرد، کسی که در قمار یا مسابقه پیروز شود
حیوان علف خواری که چرا می کند، چرا کننده
پرواز کننده، هر جانوری که در هوا پرواز کند، هر جانوری از خانوادۀ پرندگان
دارای توانایی برای بریدن، تیز، کنایه از دارای توانایی در انجام کارها، قاطع
شیر و گرگ خشم آلود که از غایت خشم فریاد کند و بر خود پیچد
لیف جولاهگان و شوی مالان و آن جاروب مانندی است که بدان آش و آهار برتار جامه مالند شوکه الحائک غرواشه