آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
آلت تناسل و شرم مرد و زن. (ناظم الاطباء). به معنی عورت است. (انجمن آرا). مرادف شرمجای. (آنندراج). خربت. (منتهی الارب). معرنفط. (منتهی الارب). آنجا که آلت تناسل جای دارد. محل عورت مرد یا زن از قبل ودبر. عورت. قبل و دبر. شرم. فرج. نهانگاه. سوآت. هریک از دو قسمت پوشیدنی از پیش و پس اعم از مرد و زن: لیبدی لهما ما وری عنهما من سؤاتهما، تاآشکار گرداند بر ایشان آنچه پوشیده بود از نظر ایشان از شرمگاه ایشان. (قرآن 20/7). (یادداشت مؤلف). خالی است به شرمگاهت ای مه که گر او در چشم بود دیده نباشد مگر او. امیرخسرو دهلوی (از آنندراج). رجوع به شرم و شرم جای شود
خجل و شوریده و پریشان ومضطرب. (ناظم الاطباء). شرمگین. شرمنده. شرمسار. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : پریزادگان بوسه دادند خاک پریوار هم شیر و هم شرمناک. نظامی. ، پرشرم. باحیا. محجوب. (یادداشت مؤلف) : چون برخیزدطریق آزرم گردد همه شرمناک بیشرم. نظامی. بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک. سعدی (بوستان). مدار بوسه از آن چشم شرمناک طمع که خضر تشنه ازین چشمه سار برگردد. صائب تبریزی (از آنندراج). چشم از او برنمی توانم داشت دیدۀ شرمناک من چه کند. باقر کاشی (از آنندراج). ، دلگیر. (ناظم الاطباء)
خجل و شوریده و پریشان ومضطرب. (ناظم الاطباء). شرمگین. شرمنده. شرمسار. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : پریزادگان بوسه دادند خاک پریوار هم شیر و هم شرمناک. نظامی. ، پرشرم. باحیا. محجوب. (یادداشت مؤلف) : چون برخیزدطریق آزرم گردد همه شرمناک بیشرم. نظامی. بخواه و مدار از کس ای خواجه باک که مقطوع روزی بود شرمناک. سعدی (بوستان). مدار بوسه از آن چشم شرمناک طمع که خضر تشنه ازین چشمه سار برگردد. صائب تبریزی (از آنندراج). چشم از او برنمی توانم داشت دیدۀ شرمناک من چه کند. باقر کاشی (از آنندراج). ، دلگیر. (ناظم الاطباء)
قصبۀ مرکز بخش گرمسار تابع شهرستان دماوند، نام قدیم قشلاق، واقع در 109 هزارگزی خاور تهران و 2 هزارگزی جنوب شوسۀ تهران، خراسان و 3 هزارگزی جنوب ایستگاه گرمسار. هوای آن معتدل ودارای 2375 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه حبله رود و محصول آن گندم و جو، پنبه، بنشن، خربزه، انگور، انار و انجیر و شغل اهالی زراعت و کسب. در حدود 70 دکان مختلفه دارد. ادارات دولتی گرمسار عبارتند: از بخشداری، شهرداری و نمایندگی بانک ملی و کشاورزی، دستۀ ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن، دبیرستان 9 کلاسۀ پسران و دبستان 6 کلاسه دختران، محضر رسمی، تلفن شهری. کار خانه تصفیۀ پنبه و عدل بندی آن در اراضی ساروزن بالا متصل به گرمسار واقع و در سال 3 ماه کار میکند و در حدود 35 تن کارگر دارد. از آثار قدیمۀ آن آب انبار نصرالله است. راه فرعی به جادۀ شوسه دارد. سابقاً راه شوسۀ تهران خراسان از این قصبه میگذشته ودر بهبود اقتصادی آن دخیل بوده. فعلاً راه از دوهزارگزی قصبه میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
قصبۀ مرکز بخش گرمسار تابع شهرستان دماوند، نام قدیم قشلاق، واقع در 109 هزارگزی خاور تهران و 2 هزارگزی جنوب شوسۀ تهران، خراسان و 3 هزارگزی جنوب ایستگاه گرمسار. هوای آن معتدل ودارای 2375 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه حبله رود و محصول آن گندم و جو، پنبه، بنشن، خربزه، انگور، انار و انجیر و شغل اهالی زراعت و کسب. در حدود 70 دکان مختلفه دارد. ادارات دولتی گرمسار عبارتند: از بخشداری، شهرداری و نمایندگی بانک ملی و کشاورزی، دستۀ ژاندارمری، پست و تلگراف و تلفن، دبیرستان 9 کلاسۀ پسران و دبستان 6 کلاسه دختران، محضر رسمی، تلفن شهری. کار خانه تصفیۀ پنبه و عدل بندی آن در اراضی ساروزن بالا متصل به گرمسار واقع و در سال 3 ماه کار میکند و در حدود 35 تن کارگر دارد. از آثار قدیمۀ آن آب انبار نصرالله است. راه فرعی به جادۀ شوسه دارد. سابقاً راه شوسۀ تهران خراسان از این قصبه میگذشته ودر بهبود اقتصادی آن دخیل بوده. فعلاً راه از دوهزارگزی قصبه میگذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
بلده ای نزدیک اسفرایین. (یادداشت مؤلف). شهرکی است در خراسان از نواحی اسفرایین در جبال، از این مکان تا نیشابور چهار روز راه است و از ناحیۀ نساست. (از معجم البلدان). (معرب چرمگان). شهرکی به خراسان قدیم از نواحی اسفراین، و بین آن و نیشابور چهار روز راه بود. (فرهنگ فارسی معین)
بلده ای نزدیک اسفرایین. (یادداشت مؤلف). شهرکی است در خراسان از نواحی اسفرایین در جبال، از این مکان تا نیشابور چهار روز راه است و از ناحیۀ نساست. (از معجم البلدان). (معرب چرمگان). شهرکی به خراسان قدیم از نواحی اسفراین، و بین آن و نیشابور چهار روز راه بود. (فرهنگ فارسی معین)
حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) : و آنجا که من نباشم گویی مثال من نیک است کت نیاید زین کار شرمساری. منوچهری. خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری. نظامی. زنده بر دار کرد و باک نبرد تا چو دزدان به شرمساری مرد. نظامی. ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد. نظامی. شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت. سعدی (بوستان). مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس. سعدی (بوستان). با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)
حالت و کیفیت شرمسار. خجلت. شرمندگی. (فرهنگ فارسی معین). خجالت و شرمندگی. (ناظم الاطباء). خجل. خجلت. سرافکندگی. انفعال. (یادداشت مؤلف) : و آنجا که من نباشم گویی مثال من نیک است کت نیاید زین کار شرمساری. منوچهری. خواهم که در این گناهکاری سیماب شوم ز شرمساری. نظامی. زنده بر دار کرد و باک نبرد تا چو دزدان به شرمساری مرد. نظامی. ز شغلی کزو شرمساری رسد به صاحب عمل رنج و خواری رسد. نظامی. شب ازشرمساری و فکرت نخفت سحرگه پرستاری از خیمه گفت. سعدی (بوستان). مرا شرمساری ز روی تو بس دگر شرمسارم مکن پیش کس. سعدی (بوستان). با وجود شرمساری و بیم سنگساری گفت... (گلستان سعدی)
جانوری است خزنده و سخت پوست دارای چهار دست و پا، در آب به راحتی شنا می کند، اما همیشه در آب نمی ماند، تخم هایش را در خشکی می گذارد. این حیوان دارای فک و دندان های بسیار نیرومند می باشد، کروکودیل
جانوری است خزنده و سخت پوست دارای چهار دست و پا، در آب به راحتی شنا می کند، اما همیشه در آب نمی ماند، تخم هایش را در خشکی می گذارد. این حیوان دارای فک و دندان های بسیار نیرومند می باشد، کروکودیل