- شرف (پسرانه)
- بزرگواری، برتری
معنی شرف - جستجوی لغت در جدول جو
- شرف
- آبرو، بزرگ منشی، پیره ها، نزدیک به
- شرف
- بزرگ و بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن، بزرگوار شدن، بلندی، آبرو
- شرف
- شرفه ها، کنگره های قصر، کنگره های دیوار، جمع واژۀ شرفه
در شرف چیزی بودن: کنایه از در آستانۀ چیزی بودن، نزدیک بودن به چیزی
- شرف
- بزرگوار شدن، بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، علو، مجد، بزرگواری، بلندی قدر و مرتبه، بلندی حسب و نسب، آبرو، در علم نجوم مقابل هبوط، محلی در منطقه البروج که سیاره در آن تاثیری قوی دارد
- شرف ((شَ رَ))
- ارجمندی، بزرگواری، بلندی نسب، آبرو، عرض، قوت کوکب در برج و درجه ای از فلک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
جمع شریف بزرگان نجیبان
گنگرۀ قصر، کنگرۀ دیوار
شرفاک، هر صدای آهسته، صدای پا، شرفانگ، شرفالنگ، برای مثال کاروان شکر از مصر رسید / شرفۀ گام و درا می آید (مولوی۲ - ۳۶۳)
شریف ها، صاحبان شرف، شرفدار ها، شرافتمندها، بزرگوارها، بلندقدرها، جمع واژۀ شریف
بزرگوارتر
بزرگ پنداشتن و بزرگ منش گردیدن
شریف تر، بزرگوارتر، بزرگ قدرتر، بلندتر
شرفیاب شدن، شرف یافتن، مشرف شدن، بزرگی یافتن، شرفیابی
باریافتن، باریافتن
هندمانی باریابی نیل به شرف و افتخار، به خدمت بزرگی رسیدن
باریافتن به خدمت بزرگی رسیدن
سرافراز شده و صاحب قدر و مرتبه گشتن و مشرف، کسی که به شرف و افتخاری نایل آید
راه درشت و ناهموار
بانگ پی صدای پا
بانگ پی صدای پا
جمع شرفه، کنگره ها هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات
جمع شریف، بزرگ قدر، نجیبان، گوش دراز، جمع شریف، نژادگان مهان جمع شریف بزرگان نجیبان
آبرو و عزت داشتن
هرصدای آهسته، صدای پا
شرفیاب شدن، به حضور شخص بزرگی رسیدن
کنگره ها، کنایه از شاخه های بالایی درخت، شرفه