جدول جو
جدول جو

معنی شرف

شرف
(اِ تِ)
بزرگ و بلندقدر شدن و عالی مرتبه گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). بزرگوار شدن. (المصادر زوزنی) (برهان) (دهار). شرافه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شرافت و شرافه شود، دوام کردن بر خوردن کوهان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بلند شدن گوش و کتف. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رسیدن کسی بر امر بزرگی از خیر و یا شر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
چیره شدن به کسی به بزرگی و یا در حسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). غلبه کردن به شرف. (تاج المصادر بیهقی) ، کنگره ساختن برای حائط. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا