جدول جو
جدول جو

معنی شرف

شرف((شَ رَ))
ارجمندی، بزرگواری، بلندی نسب، آبرو، عرض، قوت کوکب در برج و درجه ای از فلک
تصویری از شرف
تصویر شرف
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با شرف

شرف

شرف
بزرگ و بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن، بزرگوار شدن، بلندی، آبرو
شرف
فرهنگ لغت هوشیار

شرف

شرف
شُرفه ها، کنگره های قصر، کنگره های دیوار، جمعِ واژۀ شُرفه
در شرف چیزی بودن: کنایه از در آستانۀ چیزی بودن، نزدیک بودن به چیزی
شرف
فرهنگ فارسی عمید

شرف

شرف
بزرگوار شدن، بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، علو، مجد، بزرگواری، بلندی قدر و مرتبه، بلندی حسب و نسب، آبرو، در علم نجوم مقابلِ هبوط، محلی در منطقه البروج که سیاره در آن تاثیری قوی دارد
شرف
فرهنگ فارسی عمید

شرف

شرف
جَمعِ واژۀ شارِف. (ناظم الاطباء). رجوع به شارف شود
لغت نامه دهخدا

شرف

شرف
جَمعِ واژۀ شُرَفَه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شَرفَه. (یادداشت مؤلف) (دهار). جَمعِ واژۀ شرفه به معنی کنگره ها. (آنندراج) (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی ص 2) :
قصر و جاه و شرف و عمر تو بادا معمور
تا به فردوس برین برشده در ساو و شُرف.
سوزنی.
رجوع به شرفه شود
لغت نامه دهخدا

شرف

شرف
دهی از دهستان ناهیدشت بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان. سکنۀ آن 225 تن. آب آن از چاه تأمین می شود. محصول عمده آنجا غلات دیم و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا