- شرح
- آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
معنی شرح - جستجوی لغت در جدول جو
- شرح
- بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
- شرح
- گشودن، وسعت دادن، فراخ کردن چیزی، آشکار نمودن و بیان کردن مساله یا امر غامض، توضیح و تفسیر مساله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد، نوشته ای که در توضیح کتاب، شعر یا نوشتۀ دیگر نوشته شود، نود و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه، الم نشرح، انشراح
شرح دادن: توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
- شرح ((شَ))
- آشکار کردن، توضیح دادن، گشودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
پاره پاره گوشت
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
بیان شده، توضیح داده شده
رویدادنگاری، رویدادنامه
نگیختن، زندیدن
سرگذشت
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
پاره پاره
داستان
درازگویی
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
بازنمودن گزاردن گفتن شرح دادن (در مورد بزرگان استعمال شود)
نمودار کننده، شارح، توصیف کننده
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، لخت لخت
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
Narrate
повествовать
erzählen
розповідати
opowiadać
narrar
narrare
narrer
vertellen