جدول جو
جدول جو

معنی شرح - جستجوی لغت در جدول جو

شرح
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز
تصویری از شرح
تصویر شرح
فرهنگ واژه فارسی سره
شرح
بیان، کشف، باز نمودن، چگونگی، روشن کردن، گزارش، گشودن، وسعت دادن
تصویری از شرح
تصویر شرح
فرهنگ لغت هوشیار
شرح
گشودن، وسعت دادن، فراخ کردن چیزی، آشکار نمودن و بیان کردن مساله یا امر غامض، توضیح و تفسیر مساله یا کلامی تا دیگری آن را بفهمد، نوشته ای که در توضیح کتاب، شعر یا نوشتۀ دیگر نوشته شود، نود و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸ آیه، الم نشرح، انشراح
شرح دادن: توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
تصویری از شرح
تصویر شرح
فرهنگ فارسی عمید
شرح
((شَ))
آشکار کردن، توضیح دادن، گشودن
تصویری از شرح
تصویر شرح
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرحه
تصویر شرحه
قطعه گوشت پاره گوشت. یا شرحه شرحه. پاره پاره قطعه قطعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحت
تصویر شرحت
پاره پاره گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه
تصویر شرحه
قطعۀ گوشت، پارۀ گوشت
شرحه شرحه: پاره پاره، قطعه قطعه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرحه
تصویر شرحه
((شَ حَ یا حِ))
پاره گوشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مشرح
تصویر مشرح
بیان شده، توضیح داده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشرح
تصویر مشرح
((مُ شَ رِّ))
تشریح کننده، بیان کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرح وقایع
تصویر شرح وقایع
رویدادنگاری، رویدادنامه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
نگیختن، زندیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرح حال
تصویر شرح حال
سرگذشت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرحه کردن
تصویر شرحه کردن
تشریح، تکه تکه بریدن گوشت یا دنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه شرحه
تصویر شرحه شرحه
پاره پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح واقعه
تصویر شرح واقعه
داستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح کشاف
تصویر شرح کشاف
درازگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح کردن
تصویر شرح کردن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح فرمودن
تصویر شرح فرمودن
بازنمودن گزاردن گفتن شرح دادن (در مورد بزرگان استعمال شود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح ده
تصویر شرح ده
نمودار کننده، شارح، توصیف کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح دادن اموردینی
تصویر شرح دادن اموردینی
نیکختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
بازنمودن گزاردن گفتن بیان کردن توضیح دادن تفسیر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرحه شرحه
تصویر شرحه شرحه
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، تار تار، لخت لخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
توضیح دادن، بیان کردن، تفسیر کردن، شرح کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرح دادن
تصویر شرح دادن
Narrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
повествовать
دیکشنری فارسی به روسی