- شدن
- سپری کردن، گذشتن
معنی شدن - جستجوی لغت در جدول جو
- شدن
- درخت گلی شبیه یاسمین
- شدن
- انجام یافتن، گشتن، گردیدن، رفتن، گذشتن، روان گشتن
- شدن ((شَ دَ))
- مخفف شادن، آهوبره
- شدن ((شُ دَ))
- گردیدن، گشتن، انجام یافتن، دگرگون شدن، به پایان رسیدن، رفتن، گذشتن، گراییدن، میل کردن، تجاوز کردن، محو گشتن، زایل گردیدن، حصول یافتن
- شدن
- Become
- شدن
- стать
- شدن
- werden
- شدن
- ставати
- شدن
- stać się
- شدن
- tornar-se
- شدن
- diventare
- شدن
- convertirse
- شدن
- devenir
- شدن
- worden
- شدن
- बनना
- شدن
- menjadi
- شدن
- להפוך
- شدن
- กลายเป็น
- شدن
- হওয়া
- شدن
- بننا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
امکان پذیر، قابل انجام، مقدور، ممکن، میسر
میسور، عملی، ممکن، مقدور، آنچه تواند بود
میسر بودن
دستلاف فروش اول کاسب
سختی
بزرگی