ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرددر آنجای درختان و میوه ها از گوهرها کرد و بجای خاک عنبر و مشک و زعفران بیخت و در عوض آب و ریگ در جویهای عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان بکار داشت و این برای آن کرد که داود او را بخدای یگانه خواند و بدو وعده بهشت کرد و او خواست که خود در این جهان بهشتی برآرد چون بهشت خدای. و آنگاه که قصور و باغها به پایان رسید چون خواست به نظاره و تماشای از اسب فرود آیدپایی بر زمین و پایی بر رکاب عزرائیل جان او بستد. و پیش از او برادر او شدید هزار سال بیش سلطنت داشت و گویند مملکت او ساویه نام داشت و قصور و بساتین اورا بهشت شداد و بهشت ارم و ارم ذات العماد نام دهند و به تناسب لفظ ارم ممکن است این کلمه از آرام و آرامی باشد و در قرآن نام ارم ذات العماد آمده است. (یادداشت مؤلف) : کجاست شوکت قارون و شدت شداد کجاست بابک و کو اردشیر و کو قیصر. ناصرخسرو. برانداختم دخمۀ عاد را گشادم در قصر شداد را. نظامی. در این دخمه خفته ست شداد عاد کزو رنگ و رونق گرفت این سواد. نظامی. مفروش به باغ ارم و نخوت شداد یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی. حافظ. و رجوع به قصص القرآن (ص 150) وارم و ارم ذات العماد شود. - بهشت شداد، بهشت که شداد بساخت. ارم. رجوع به ارم شود
ابن عاد. گمان میکنم این نام نزد یهود و مسیحیان مجهول باشد و جالوت که به دست داود کشته شد یکی از سرهنگان شداد است و باز گویند که او قصری بساخت بزرگ یک خشت از زر و یک خشت از سیم و باغی بکرددر آنجای درختان و میوه ها از گوهرها کرد و بجای خاک عنبر و مشک و زعفران بیخت و در عوض آب و ریگ در جویهای عسل و شیر و لؤلؤ و مرجان بکار داشت و این برای آن کرد که داود او را بخدای یگانه خواند و بدو وعده بهشت کرد و او خواست که خود در این جهان بهشتی برآرد چون بهشت خدای. و آنگاه که قصور و باغها به پایان رسید چون خواست به نظاره و تماشای از اسب فرود آیدپایی بر زمین و پایی بر رکاب عزرائیل جان او بستد. و پیش از او برادر او شدید هزار سال بیش سلطنت داشت و گویند مملکت او ساویه نام داشت و قصور و بساتین اورا بهشت شداد و بهشت ارم و ارم ذات العماد نام دهند و به تناسب لفظ ارم ممکن است این کلمه از آرام و آرامی باشد و در قرآن نام ارم ذات العماد آمده است. (یادداشت مؤلف) : کجاست شوکت قارون و شدت شداد کجاست بابک و کو اردشیر و کو قیصر. ناصرخسرو. برانداختم دخمۀ عاد را گشادم در قصر شداد را. نظامی. در این دخمه خفته ست شداد عاد کزو رنگ و رونق گرفت این سواد. نظامی. مفروش به باغ ارم و نخوت شداد یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی. حافظ. و رجوع به قصص القرآن (ص 150) وارم و ارم ذات العماد شود. - بهشت شداد، بهشت که شداد بساخت. ارم. رجوع به ارم شود
صاحب ستور سخت شدن. (منتهی الارب). در اقرب الموارد چنین است: اشدّ، کان معه دابّه شدیده، پر کردن حوض را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج المصادر) ، چیز را کج کردن. (منتهی الارب). اشری الشی ٔ، اماله، اشری الزمام، حرّکه. (اقرب الموارد) ، اشری الجمل، گشاده شد پشم شتر. (منتهی الارب). همین معنی در اقرب الموارد چنین است: اشری الجمل، تقلفت عقیقته و در تاج العروس بنقل از صاغانی بدین سان نقل شده است: اشری الجمل، تفلقت عقیقته. و در شرح قاموس چنین است: اشری الجمل، شکافته شده از میوه و بار خسته، اشری بینهم، برآغالانید و برانگیخت میان ایشان. (منتهی الارب). تقول: اغریت بین القوم و اشریت. (اقرب الموارد)
صاحب ستور سخت شدن. (منتهی الارب). در اقرب الموارد چنین است: اَشَدَّ، کان معه دابّه شدیدَه، پر کردن حوض را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (تاج المصادر) ، چیز را کج کردن. (منتهی الارب). اشری الشی َٔ، اماله، اشری الزمام، حَرَّکه. (اقرب الموارد) ، اشری الجمل، گشاده شد پشم شُتر. (منتهی الارب). همین معنی در اقرب الموارد چنین است: اشری الجمل، تقلفت عقیقته و در تاج العروس بنقل از صاغانی بدین سان نقل شده است: اشری الجمل، تفلقت عقیقته. و در شرح قاموس چنین است: اشری الجمل، شکافته شده از میوه و بار خسته، اشری بینهم، برآغالانید و برانگیخت میان ایشان. (منتهی الارب). تقول: اغریت بین القوم و اشریت. (اقرب الموارد)