معنی شحادید - جستجوی لغت در جدول جو

شحادید(شَ)

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حادید — تصویر حادید

(پسرانه)

تند و تیز، نام روستایی بوده است

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از صنادید — تصویر صنادید

مهتران، بزرگان

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از عبادید — تصویر عبادید

پریشان و متفرق

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از فرادید — تصویر فرادید

پدید، هویدا
فرادید آوردن: پدید آوردن

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از احادیث — تصویر احادیث

حدیث ها، سخن ها، کلام ها، داستان ها، تازه ها، جدیدها، جمع واژۀ حدیث

فرهنگ فارسی عمید

اجازه نامه ای همراه با مهر و امضای نمایندۀ یک کشور که به خارجیان برای ورود به آن کشور داده می شود، ویزا

فرهنگ فارسی عمید

(اَ)

نام منزل سوم از واسط براه مکه و آن دارای چاه هاست در جانب برّ و در آن قبه هاست و آب آن شیرین باشد از آنجا به لینه روند که منزل چهارم است و بین اخادید و غضاض یک روزه مسافت است. (معجم البلدان). و مشهور خادید بدون همزه است. (مراصدالاطلاع)

نام منزل سوم از واسط براه مکه و آن دارای چاه هاست در جانب برّ و در آن قبه هاست و آب آن شیرین باشد از آنجا به لینه روند که منزل چهارم است و بین اخادید و غضاض یک روزه مسافت است. (معجم البلدان). و مشهور خادید بدون همزه است. (مراصدالاطلاع)

لغت نامه دهخدا

(خَ)

ج خفیدد. خفادد. رجوع به خفیدد در این لغت نامه شود

لغت نامه دهخدا

(اَ)

جمع واژۀ اخدود. شکافهای زمین بدرازا.

لغت نامه دهخدا

(تَ)

ذهبوا تنادید، بهر سو پراکنده رفتند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(اَ)

جمع واژۀ احدوثه. افسانه ها. سخنها.

لغت نامه دهخدا

(هَِ شُ دَ)

شاد و خوش گردیدن. (آنندراج) (شعوری)

لغت نامه دهخدا

(عَ)

عبابید در همه معانی. رجوع به عبابید شود

لغت نامه دهخدا

(قَ)

جمع واژۀ قردد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قردد شود، جمع واژۀ قردیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قردیده شود

لغت نامه دهخدا

(قَ)

جمع واژۀ قندید. (اقرب الموارد). روش و راه. (منتهی الارب) (آنندراج). جاء بالامر علی قنادیده، ای وجهه. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(قَ)

جمع واژۀ قیدود. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قیدود شود

لغت نامه دهخدا

(فَ)

جمع واژۀ فندأیه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به فندأیه شود

لغت نامه دهخدا

(کَ)

جمع واژۀ کردیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به کردیده شود

لغت نامه دهخدا

(اِ)

احیدیا. به یونانی افعی است. (تحفۀ حکیم مؤمن)

لغت نامه دهخدا

(اَ)

پراکنده بهر سوی: ذهبوا انادید، بهرسوی پراکنده رفتند، و همچنین است ذهبوا تنادید. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

(حَ)

سرهای کوه. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

(تَ)

از ’ب دد’، اتباع ابادیداست: دهبوا تبادید و ابادید، رفتند پریشان و متفرق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ابادید شود

لغت نامه دهخدا

(اَ)

طیر ابادید، مرغان پریشان، متفرق، پراکنده

لغت نامه دهخدا

تلفظی از باگارا، قصبۀ مرکز ناحیۀ ولایت مورت و موزل فرانسه، رجوع به باکارا و همچنین به قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1200 شود

لغت نامه دهخدا

شودانیق. از طیور صید، صقر یا شاهین را نامند. (فهرست مخزن الادویه)

لغت نامه دهخدا

تصویری از قنادید — تصویر قنادید

روش راه

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از عبادید — تصویر عبادید

شنومن شنایش نیایش ستایش، بند گی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از صنادید — تصویر صنادید

مهتران و بزرگان، اشراف

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از انادید — تصویر انادید

به گونه رمن پراکندگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از روادید — تصویر روادید

عبارت و امضائی که نوشته را دارای اعتبار کند، ویزا

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از احادیث — تصویر احادیث

افسانه ها، سخنها، حدیث، روایات، آثار، اخبار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از روادید — تصویر روادید

((رَ))

امضاء یا عبارتی که نوشته ای را تأیید کرده و به آن اعتبار می بخشد

فرهنگ فارسی معین

تصویری از احادیث — تصویر احادیث

جمع احدوثه، افسانه ها، سخن ها، جمع حدیث، روایات، اخبار

فرهنگ فارسی معین

تصویری از روادید — تصویر روادید

صلاحدید

فرهنگ واژه فارسی سره