برافروختن آتش. (از اقرب الموارد) ، رشد و نموکردن. بالیدن. (از اقرب الموارد) ، دو دست خود را بلند کردن اسب. (از اقرب الموارد) : شب ّ الفرس شباباً و شبیباً و شبوباً، نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب)
برافروختن آتش. (از اقرب الموارد) ، رشد و نموکردن. بالیدن. (از اقرب الموارد) ، دو دست خود را بلند کردن اسب. (از اقرب الموارد) : شَب َّ الفَرَس ُ شِباباً و شَبیباً و شُبوباً، نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب)
مصدر به معنی رجب. (ناظم الاطباء). بزرگ داشتن کسی را (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، تنها برآمدن چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، به سخن بد متهم کردن کسی را و دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ترسیدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد)
مصدر به معنی رجب. (ناظم الاطباء). بزرگ داشتن کسی را (منتهی الارب) (آنندراج). بزرگ داشتن. (تاج المصادر بیهقی) ، تنها برآمدن چوب. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، به سخن بد متهم کردن کسی را و دشنام دادن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، ترسیدن. (مصادر اللغۀ زوزنی) (از اقرب الموارد)
قبیله ایست از حمیر. و از آن قبیله است ابن ملجم تجوبی قاتل امیرالمؤمنین علی (ع) و در این شعر ولید بن عقبه: الا ان خیرالناس بعد ثلاثه قتیل التجیبی الذی جاء من مصر. جوهری لفظ ’تجیبی’ را تصحیف کرده ’تجوبی’ خوانده بگمان اینکه از لفظ ثلاثه خلفای ثلاثه مراد است و مجدالدین گوید که مراد از آن آن حضرت صلی الله علیه و سلم و عمرین است ولفظ تجیبی است و مقتول آن عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب)
قبیله ایست از حِمْیَر. و از آن قبیله است ابن ملجم تجوبی قاتل امیرالمؤمنین علی (ع) و در این شعر ولید بن عقبه: الا ان خیرالناس بعد ثلاثه قتیل التجیبی الذی جاء من مصر. جوهری لفظ ’تجیبی’ را تصحیف کرده ’تجوبی’ خوانده بگمان اینکه از لفظ ثلاثه خلفای ثلاثه مراد است و مجدالدین گوید که مراد از آن آن حضرت صلی الله علیه و سلم و عمرین است ولفظ تجیبی است و مقتول آن عثمان رضی الله عنه. (منتهی الارب)
دار چوب که بر وی جامه اندازند. (منتهی الارب). دار چوب که در جایی نصب گردد و جامه ها را بر آن اندازند و باد دهند. (از اقرب الموارد) ، سربند شیشه که بدان شیشه و جز آن را ببندند. (از اقرب الموارد)
دار چوب که بر وی جامه اندازند. (منتهی الارب). دار چوب که در جایی نصب گردد و جامه ها را بر آن اندازند و باد دهند. (از اقرب الموارد) ، سربند شیشه که بدان شیشه و جز آن را ببندند. (از اقرب الموارد)