جدول جو
جدول جو

معنی شجنی - جستجوی لغت در جدول جو

شجنی
(شِ)
محمد بن حسن بن علی بن احمد بن ناصر بن عبدالله بن علی بن احمد بن اسماعیل شجنی ذماری، مورخ، ادیب و شاعر است و در سال 1200 هجری قمری یا بعد از این سال بدنیا آمد و در سال 1286 هجری قمری درگذشت. الاقتصار فی التراجم از اوست. (از معجم المؤلفین ج 9 ص 201)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شجری
تصویر شجری
درختی، به شکل درخت، درخت بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانی
تصویر شانی
شیانی، نوعی مسکوک زر و سیم که در خراسان رایج بوده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ مَ)
ابوالعباس تقی الدین احمد بن محمد بن حسن... شمنی حنفی. در اسکندریه بدنیا آمد و به سال 872 هجری قمری در قاهره درگذشت. او راست: شرح الفیه موسوم به منهج المسالک (یا اوفق المسالک الی الفیه ابن مالک). (از معجم المطبوعات مصر و یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
شکستگی. (ناظم الاطباء). حاصل مصدر از ریشه شکستن (شکن) اما همیشه به صورت ترکیب آید: دل شکنی، بت شکنی، کارشکنی، حق شکنی و غیره. (از یادداشت مؤلف).
- حق شکنی، حق کسی را پایمال کردن. (یادداشت مؤلف).
- کارشکنی کردن کسی را، ایجاد اشکالات و موانع در سر راه کار و پیشرفت او.
، هزیمت. فرار. شکست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
منسوب به شکن. (فرهنگ لغات ولف) :
شمیران شکنی سرافراز دهر
پراکنده بر نیزه و تیغ زهر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شُ گُ)
شگونیا. غیب گو. (ناظم الاطباء). رجوع به شگونیا و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
به پارچه های سه گوشه ای میگویند که طفل شیرخوار را در آنهامی پیچند و این کلمه را در مورد دشنام هم بکار می برند در خراسان، (یادداشت بخط محمد پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
بت پرستی،
{{صفت نسبی}} منسوب به شمن، پیرو شمن: و بیشتر از ایشان (از مردم چین) دین مانی دارند، ملک ایشان شمنی است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تیره ای از طایفۀ ململی هفت لنگ. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 74)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
انتسابی است به شنج. (انساب سمعانی). رجوع به شنج شود
لغت نامه دهخدا
نام یکی از پهلوانان توران:
سپه دید (رستم) چندان که دریای روم
از ایشان نمودی چو یک مهره موم
کشانی و شکنی و دری سپاه
دگرگونه جوشن دگرگون کلاه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(دُ نا / دِ نا)
زمین که از آن آدم علیه السلام آفریده شد یا آن به حاء مهمله است یعنی دحنی. دجناء. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
قابل شدن. ممکن. عملی. میسور. میسر. مقدور. آنچه تواند بود. آنکه تواند شد. (یادداشت مؤلف). ممکن. کردنی. عملی و هر چیز که لایق و قابل اجراباشد. (ناظم الاطباء) : این کار شدنی است، امکان انجام شدن دارد، آنچه وقوع آن حتم و ضروری است. که شدن آن ضروری است. (یادداشت مؤلف). مقدر.
- این کار شدنی است، وقوع آن مسلم است.
- این کار ناشدنی است، وقوع آن ناممکن است.
- امثال:
شدنی شد دگر چه خواهد شد.
شدنی میشود و غصه به ما میماند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط ’نخلی’ یا ’سروی’ هم نامند، زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق، طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار میدهند، یعنی یک عمود کوچک رسم کنند و سپس مرتبۀ کلمه را در طرف چپ آن بوسیلۀخطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید تعیین میکنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. (فرهنگ فارسی معین)
هر چیز منسوب به شجر، هر چیز مانند درخت، آنکه درخت میفروشد، آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).
- رنگ شجری، سبزمایل به زردی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
محمد بن علی بن الحسن علوی حسنی (ابوعبدالله) مردی فاضل و دانشمند بود. از آثار او، کتاب التعازی است و تا سال 414 هجری قمری حیات داشته است. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 316)
احمد بن عبدالله شجری یمنی. کتاب لوامعالانوار و هدایاالاسرار از اوست و در سال 929 هجری قمری درگذشت. (از اعلام المؤلفین ج 1 ص 294)
لطف الله احمد حسنی شجری نیشابوری. شاعر است و در قرن 6 هجری بدرود حیات گفته است و دیوان شعر دارد. (از معجم المؤلفین ج 13 ص 415)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ جا)
نوعی از مرغان یا همان نوعی از زاغ است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ کِ)
منسوب و متعلق به ولایت شکن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
محمد عطأاﷲ بن محمدصادق رومی حنفی معروف به شانی زاده، در انواع علوم دست داشت و وقایع عثمانی را به تحریر درآورد، از اوست: اصول الحساب، اصول الهندسه، قانون الجراحین، مرآه الابدان فی تشریح اعضاء الانسان و معیار الاطباء در پزشکی، و در سال 1242هجری قمری درگذشت، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 294)
محمد صادق بن مصطفی بن احمددده رومی حنفی معروف به شانی زاده، از قضات است، از اوست: بدائع الصکوک، در سال 1233 هجری قمری درگذشته است، (از معجم المؤلفین ج 10 ص 79)
لغت نامه دهخدا
مخفف شیانی، (فرهنگ رشیدی)، زر و درم ده هفت را گویند، و آن در قدیم رایج بوده است، (برهان قاطع)، درم ده هفت باشدو آن را شیانی نیز گویند، (فرهنگ جهانگیری)، زری بوده است در قدیم، (از فرهنگ رشیدی)، درم ده هفت یعنی درمی که در ده جزء آن هفت جزء نقرۀ خالص و سه جزء داخل بود، (فرهنگ نظام)، زری که عیار آن هفت دهم طلا یانقره بود، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
چون برادرت داد در یک شعر
بهر هشتاد بیت چل شانی،
سنایی (از فرهنگ نظام)،
، قسمی انگور سرخ پوست مایل به سیاهی که گوشت آن نیز سرخ است و بیشتر در شهر قزوین میباشد، (یادداشت مؤلف)، مخفف شاهانی،
- شراب شانی، شراب نیکو و قوی که از آن انگور یعنی انگور شانی (شاهانی) کنند، رجوع به شاهانی شود
نوعی کشتی دیرینه است که با بادبان و هم پارو حرکت میکرده است، (از دزی ج 1 ص 717)، شانی، شینی محتملاً مصحف و یا تحریری از ’شنی’ باشد و آن نوعی از کشتی است، ج، شوان، (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عمل شاندن، رجوع به شاندن شود،
- گربه شانی، گربه رقصانی، رجوع به گربه شانی شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به شان است که صورتی از شأن باشد بمعنی مرتبه و قدر، (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
بمعنی دشمن، (غیاث اللغات)، مأخوذ از تازی است، رجوع به شانی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جنایت نهادن. (تاج المصادر بیهقی). منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطرالمحیط). گناه بر کسی بستن. (غیاث اللغات) (آنندراج) : او از سر دالت و انبساط به جواب موحش قیام می نمودو بر دیگری تجنی مینهاد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 359) ، چیدن میوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(اَ نا)
مرد کوژپشت. اجناء
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
منسوب به شجب که عده ای بدان منسوبند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجنی
تصویر مجنی
مجنی در فارسی ریفتکین (از ریشه پهلوی) آنکه مورد جنایت واقع شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدنی
تصویر شدنی
میسور، عملی، ممکن، مقدور، آنچه تواند بود
فرهنگ لغت هوشیار
درختی، درختدیس، سروی دبیره سروی گونه ای دبیره که وات ها برابرباشماره اند منسوب به شجر درختی به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط سروی هم می نامند. زیرا حروف آن به شکل درخت سرو در می آید و شباهت به خط میخی دارد. و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار می دهند. یعنی یک خط عمودی کوچک رسم کنند و سپس مرتبه حرف را در طرف راست و مرتبه حرف را در کلمه در طرف چپ آن به وسیله خطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید و تعیین می کنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. منسوب به شجر شجریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانی
تصویر شانی
درم ده هفت که در قدیم رایج بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجنی
تصویر تجنی
گناه بستن، دوراندن، پرهیزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجنی
تصویر مجنی
((مَ یّ))
آن که مورد جنایت واقع شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شجری
تصویر شجری
((شَ جَ))
منسوب به شجر، درختی، به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی» هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تجنی
تصویر تجنی
((تَ جَ نّ))
گناه بستن، جنایت نهادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شدنی
تصویر شدنی
امکان پذیر، قابل انجام، مقدور، ممکن، میسر
فرهنگ واژه فارسی سره