سجام. سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. (برهان). سرمای سخت بود. (فرهنگ نظام) (لغت فرس اسدی). شخته. سرمازدگی. سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. (اوبهی). شجد. شجن. سرمای سخت. (فرهنگ جهانگیری) : سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش ز ناگه شجام. دقیقی. سپاهی که نوروز گرد آورید شجامش به یک دم فروخوابنید. فردوسی. - شجام زدگی، یخ زدگی. سرمازدگی. سرماخوردگی. - شجام زدن کسی را، سرما زدن او را. (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن)
سجام. سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند. (برهان). سرمای سخت بود. (فرهنگ نظام) (لغت فرس اسدی). شخته. سرمازدگی. سرمای سخت بود که درختان را خشک گرداند. (اوبهی). شجد. شجن. سرمای سخت. (فرهنگ جهانگیری) : سپاهی که نوروز گرد آورید همه نیست کردش ز ناگه شجام. دقیقی. سپاهی که نوروز گرد آورید شجامش به یک دم فروخوابنید. فردوسی. - شجام زدگی، یخ زدگی. سرمازدگی. سرماخوردگی. - شجام زدن کسی را، سرما زدن او را. (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن)