خوشبو. معطر. بوی خوشدار. (ناظم الاطباء). سخت خوشبو و معطر. (از اقرب الموارد) ، آنچه بوییدنی است از گل و سپرغم و مانند آن. بوییدنی. ج، شمومات. (یادداشت مؤلف). چیز بوییدنی. (آنندراج) ، دارویی باشد که ببویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
خوشبو. معطر. بوی خوشدار. (ناظم الاطباء). سخت خوشبو و معطر. (از اقرب الموارد) ، آنچه بوییدنی است از گل و سپرغم و مانند آن. بوییدنی. ج، شمومات. (یادداشت مؤلف). چیز بوییدنی. (آنندراج) ، دارویی باشد که ببویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
نام پیغمبری که پسر داود (ع) بود و مادرش دختر طالوت است. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 43). نام رسول سوم است از رسل اصحاب قریه که صادق و صدوق و شلوم اند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام چند تن از فرمانروایان رجال در قاموس کتاب مقدس. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
نام پیغمبری که پسر داود (ع) بود و مادرش دختر طالوت است. (حبیب السیر چ سنگی ج 1 ص 43). نام رسول سوم است از رسل اصحاب قریه که صادق و صدوق و شلوم اند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، نام چند تن از فرمانروایان رجال در قاموس کتاب مقدس. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود
شیم. (ناظم الاطباء). استوار و راست کردن حمله را در جنگ، درآمدن چیزی، ساق خود را بر اسب زدن، پنهان کردن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شیم شود
شیم. (ناظم الاطباء). استوار و راست کردن حمله را در جنگ، درآمدن چیزی، ساق خود را بر اسب زدن، پنهان کردن چیزی در چیزی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به شیم شود
زن که شرم تنگ دارد، کردن کاری را: اتی الامر، هلاک کردن: اتی علیه الدهر، هلاک کرداو را زمانه، آرمیدن با زن: اتی المراءه. و به این معنی به طریق کنایه در کتب فقه مستعمل است، اتی فلان (مجهولاً) ، دشمن او نزدیکش رسید و قریب است بهمین معنی که گویند: من هیهنا اتیت ، یعنی از اینجا آمد بر تو بلا. (منتهی الارب) ، بودن: لایفلح الساحر حیث اتی (قرآن 69/20) ، رستگار نمیشود ساحر هرجا که باشد. (منتهی الارب)
زن که شرم تنگ دارد، کردن کاری را: اتی الامر، هلاک کردن: اتی علیه الدهر، هلاک کرداو را زمانه، آرمیدن با زن: اتی المراءهَ. و به این معنی به طریق کنایه در کتب فقه مستعمل است، اُتی َ فلان (مجهولاً) ، دشمن او نزدیکش رسید و قریب است بهمین معنی که گویند: من هیهنا اُتیت َ، یعنی از اینجا آمد بر تو بلا. (منتهی الارب) ، بودن: لایفلح الساحر حیث اتی (قرآن 69/20) ، رستگار نمیشود ساحر هرجا که باشد. (منتهی الارب)
موضعی است نزدیک تنیس. یحیی بن الفضیل گوید: حمار اتی دمیاط و الروم وثّب بتنیس منه رأی عین و اقرب یقیمون بالاشتوم یبغون مثلما اصابوه من دمیاط و الحرب ترتب. و حسن بن محمدمهلبی در کتاب عزیزی خویش گوید: و از تنیس تا حصن اشتوم که در آن مصب آب بحیره بسوی دریای روم واقع است، شش فرسخ است و ازین حصن تا فرما از خشکی هشت میل واز بحیره سه فرسخ است. سپس هنگام ذکر دمیاط آرد: و از جانب شمالی دمیاط نیل در بحر ملح میریزد و این درموضعی است که آنرا اشتوم خوانند و عرض نیل در آنجا صد ذراع است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام شود
موضعی است نزدیک تنیس. یحیی بن الفضیل گوید: حمار اتی دمیاط و الروم وُثّب ُ بتنیس منه رأی عین و اقرب ُ یقیمون بالاُشتوم یبغون مثلما اصابوه من دمیاط و الحرب ترتب. و حسن بن محمدمهلبی در کتاب عزیزی خویش گوید: و از تنیس تا حصن اشتوم که در آن مصب آب بحیره بسوی دریای روم واقع است، شش فرسخ است و ازین حصن تا فرما از خشکی هشت میل واز بحیره سه فرسخ است. سپس هنگام ذکر دمیاط آرد: و از جانب شمالی دمیاط نیل در بحر ملح میریزد و این درموضعی است که آنرا اشتوم خوانند و عرض نیل در آنجا صد ذراع است. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام شود