جدول جو
جدول جو

معنی شتلم - جستجوی لغت در جدول جو

شتلم
اشتلم، زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، لاف زدن، رجزخوانی
تصویری از شتلم
تصویر شتلم
فرهنگ فارسی عمید
شتلم
(شُ تُ لُ)
مخفف اشتلم. درشتی کردن بغیر موقع و بیجا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاف و گزاف:
ای گشته برای تو موافق انجم
گشتی چو به جود شهره نزد مردم
از گردش این زمانۀ پرشتلم
نامت نشود ز دفتر هستی گم.
انوری (از دستورالوزراء خواندمیر و فرهنگ سروری).
و رجوع به اشتلم شود، ظلم و تعدی نمودن باشد به مردم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه و زور. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، برای مثال کردی خرکی به کعبه گم کرد / در کعبه دوید و اشتلم کرد (نظامی۳ - ۳۸۰)، لاف زدن، رجزخوانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیلم
تصویر شیلم
دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، چچن، چچم، شلمک، شولم، شیله، گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتام
تصویر شتام
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولم
تصویر شولم
شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، شیله، چچن، چچم، شلمک، گندم دیوانه
فرهنگ فارسی عمید
(لَ)
لفظی است ظاهراً بی معنی، مذکور در داستانی از کلیله و دمنه برساختۀ مردی بازرگان بدین شرح که: بازرگانی شب هنگام به نزدیک زن خفته بود، آوای پای دزدان از بام شنود، نرم نرمک زن را بیدار کرد و گفت به الحاح از من بپرس که این مال از چه راه به دست آورده ای. زن به اشارت شوی پرسیدن گرفت، مرد انکار کرد و زن اصرار. پس مرد چنانکه دزدان بشنوند گفت اگر با کس نگوئی بگویم که این مال من از دزدی جمع شده است که در آن کار استاد بودم و افسونی دانستم که شبهای مقمر پیش دیوارهای توانگران می ایستادمی و هفت بار میگفتمی که ’شولم شولم’ و دست در مهتاب زدمی و به درون رفتمی و آنچه از خواسته توانستمی برگرفتمی و با کمک همان افسون از روزن برشدمی. مهتر آن دزدان بشنود، شادمان شد و هفت بار شولم شولم بر زبان راند و پای در روزن نهادن همان بود و به گردن فتادن همان. مرد برخاست و چوبدستی برگرفت و شانه هاش محکم فروکوفت...:
ناید به وزارت به محل پدرت کس
مرکب نشود مهتاب از رقیۀ شولم.
مختاری.
تو پسندی فسان خاطر من
زو شود چون فسانۀ شولم.
سنایی
لغت نامه دهخدا
نوعی گیاه است. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دهی از دهستان ارس کنار بخش پل دشت شهرستان ماکو. دارای 181 تن سکنه، آب آن از قره سو و محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
روییدنی که از جایی برکنند تا جایی دیگر کارند، چون سبزه و جز آن. (از محیط المحیط).
- شتلهالسم، گیاه دافع سموم.
- شتله قرنفل، نام درختی است.
- شتلهالقطن، علف پنبه. گیاه دافع سرطان.
- شتلهالکتان، نام گیاهی است.
- شتلهالنیل، گیاهی است که برای وسمه به کار رود. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
منسوب به شتل. رجوع به شتل شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
شتمها. طعنه ها. فسادها. و اوضاع شتوم آمیز، یعنی اوضاع مختلط با فساد و طعنه یا حقارت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مشتوم. (محیطالمحیط). دشنام یافته (مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (منتهی الارب) ، مرد ناخوش روی. (منتهی الارب). کریه الوجه. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، شیر خشمگین. (از اقرب الموارد). شیر غضبناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
ابن ثعلبه، بطنی است از صریم بن سعد بن ضبه از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
ابن خویلد فزاری. شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَتْ تا)
شاتم. دشنام دهنده. (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). بدزبان: بهری خوارج شدند و بهری غالی... و بهری شتام و لعان و عیاب شدند... (کتاب النقض ص 375)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
قبیح الوجه. زشت روی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
گندم دیوانه. مترادف شالم. (منتهی الارب). شالم. شیلم. زؤان. زیوان. سعیع. شلمک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
دانۀ تلخ که با گندم آمیزد. (ازاقرب الموارد). گندم دیوانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چودار (در تداول مردم قزوین). شولم. شیلم. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به شیلم شود، بعربی سیم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ لَ)
جلیف. بشت. رغید. تلخه. چنگک. دنقه. چنگلک. زوان. شالم. شولم. زؤان. زیوان. سعیع. شلک. چنگک که با غله مخلوط شود و آنرا تلخ کند. (یادداشت مؤلف). نام دارویی است که آنرا با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد، و آنرا زوان و شلمک نیز گویند و در میان گندم روید. (برهان) (آنندراج). در میان گندم روید و آنرا تباه گرداند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گندم دیوانه. (ناظم الاطباء). سیاه دانو و زوان و وزنا هم گویند. (از صیدنۀ ابوریحان بیرونی). به فارسی گندم دیوانه نامند و آن دانه ای است از جو باریکتر و کوچکتر و با تلخی و مایل به سرخی. در اصفهان کاکلک گویند. (از تحفۀ حکیم مؤمن). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ لُ)
بمعنی تندی وغلبه و زور و تعدی کردن باشد بر کسی و بزور چیزی گرفتن. (برهان). قهر و غلبه و تعدی و زور:
نیارد دگر موج غم اشتلم
فتد رخت عقل ار به گرداب خم.
ظهوری (از فرهنگ نظام).
غالباً بلکه یقیناً لفظ ترکیست، چه در لغات ترکی اشتلم بمعنی ستم نوشته است گو که در بهار عجم و برهان اشاره به ترکی بودنش نکرده اند. (از غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته شلمک، خر سنگ گیاهان شیلم گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتام
تصویر شتام
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیم
تصویر شتیم
زشتروی، دشنام یافته، شیرخشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالم
تصویر شالم
گندم تلخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولم
تصویر شولم
پارسی تازی گشته شیلم شلمک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
اخذ چیزی بزور، لاف پهلوانی زدن، تندی خشونت، تعدی زور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلم
تصویر تلم
کشاورز، برزگر، پسر، زرگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام، ملامت، فساد، زیان، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای ریشه ای غده یی محتوی مواد ذخیره ای می باشد نباتی است دو ساله یعنی در سال دوم کشت می شود گل وی دهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای کوتاه است. شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموش لازم ندارد. و چون دارای ویتامین سی فراوان و املاح مفید برای بدن است بهترین ماده غذایی به صورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ یا سرما خوردگی شده اند می باشد شالغم لفت بوشاد شملخ شلجم شنجم عنقلی شلیم عنقیلی عنغلی سلجم شلغم قمری. یا شلغم بیابانی. شلغم روغنی. گونه ای شلغم که شباهت زیادی به نداب دارد و دانه های آن محتوی 30 درصد روغن است. مواد اندوخته ریشه این گونه شلغم از شلغم معمولی کمتر است. شلغم بیابانی. یا شلغم فرنگی. بیخ گیاهی شبیه سیب زمینی. بوته وی دارای شاخه های راست و بلند و گاهای دراز است و آن برای ساختن ترشی استعمال می شود. سیب زمینی ترشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتلم
تصویر اشتلم
((اُ تُ لُ))
گرفتن چیزی به زور، لاف زدن، تندی، خشونت، ظلم، زور
فرهنگ فارسی معین
صدا، فریاد، انعکاس صدای شدید سم اسبان، ضربه زدن معمولی با دست، گام های بلند برداشتن، ابزاری در خرمن کوبی شبیه چنگال که به وسیله ی آن کاه و دانه
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای مهیب از برخورد دو جسم، صدای پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که از برخورد کف دست با آب شنیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی