جدول جو
جدول جو

معنی شتافته - جستجوی لغت در جدول جو

شتافته
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
تصویری از شتافته
تصویر شتافته
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
عجله کردن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چاک خورده رخنه یافته، پاره شده دریده، شکسته، نشات یافته پدید آمده، منتج حاصل شده، استشاق یافته مشتق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتافتن
تصویر شتافتن
((ش تَ))
عجله کردن، تند رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
((ش تَ تِ))
چاک خورده، پاره شده، شکسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافته
تصویر شکافته
چاک خورده، دریده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافته
تصویر تافته
(دخترانه)
نوعی پارچه ابریشمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تافته
تصویر تافته
پیچیده، تاب داده، نوعی پارچۀ ابریشمی دست بافت، کنایه از افسرده، ناراحت
گداخته، تفته، حرارت دیده، تابناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تافته
تصویر تافته
نوعی پارچه ابریشمی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تافته
تصویر تافته
((تِ))
برافروخته، روشن شده، گداخته، گرم شده، آسیب دیده، کوفته، رنجیده، آزرده، پیچیده شده، تاب داده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشتافتن
تصویر اشتافتن
عجله کردن، بسرعت رفتن، شتافتن، شتاب کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
اشتقاق
فرهنگ واژه فارسی سره
برگشته برگردیده، برگردانیده، پیچیده، سوراخ کرده سفته، تحمل کرده تاب آورده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنافتن
تصویر شنافتن
شنیدن و گوش دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناخته
تصویر شناخته
دانسته وقوف یافته، معروف مشهور بنام، آشنا، جمع شناختگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
برگردیده، برگشته، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشتافتن
تصویر اشتافتن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
فرهنگ فارسی عمید
کثافت در فارسی هخر پلشتی چرکنی چرکینی، لژن لجن، ریم چرک، ریمتنی ریماناکی ریمناک، ستبری (ضخامه)، چگالی
فرهنگ لغت هوشیار
منافتت در فارسی: به جوش آمدن: از خشم، جوشیدن دیگ جوشیدن (دیگ)، غضبناک شدن خشم گرفتن، جوشش، خشمناکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتفته
تصویر ناتفته
آنچه که تفته نیست مقابل تفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناتافته
تصویر ناتافته
نتابیده ناتابیده مقابل تافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برتافته
تصویر برتافته
((~. تِ))
برگشته، پیچیده، تاب آورده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکافتن
تصویر شکافتن
((ش تَ))
چاک دادن، پاره کردن، شکستن، پاره شدن، شق شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شناخته
تصویر شناخته
آشنا، معروف و مشهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
(دخترانه)
افسون شده، عاشق، مجنون، دیوانه، مجذوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکفته
تصویر شکفته
(دخترانه)
باز شده، شاداب، تازه، خندان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرافت
تصویر شرافت
(دخترانه)
بزرگ منشی، ارزشمندی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بافته
تصویر بافته
تابیده شده بهم پیچیده شده منسوج، پارچه، فرش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرافت
تصویر شرافت
بزرگ منشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتابه
تصویر شتابه
آمپر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شیفته
تصویر شیفته
عاشق، مجذوب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یافته
تصویر یافته
مکشوف، کشف
فرهنگ واژه فارسی سره