جدول جو
جدول جو

معنی شتا - جستجوی لغت در جدول جو

شتا
گرسنه، کسی که ناشتا یا ناهار نخورده باشد، برای مثال لقمۀ نان خویشتن نخورد / گر دو هفته همی شتا باشد (کمال الدین اسماعیل - ۴۴۹)
زمستان، موسم سرما
تصویری از شتا
تصویر شتا
فرهنگ فارسی عمید
شتا
(شِ)
قحط. (اقرب الموارد) ، زمستان:
تا به سال اندر سه ماه بود فصل ربیع
نه مه دیگر صیف است و خریفست و شتاست.
فرخی.
برفروزآتش برزین که در این فصل شتا
آذر برزین پیغمبر آزار بود.
منوچهری.
چو سرسام سردست قلب شتا را
دوا به ز قلب شتایی نیابی.
خاقانی.
چون زره دان این تن پر حیف را
نه شتا را شاید و نه صیف را.
مولوی.
کوزه ها سازی ز برف اندر شتا
کی کند چون آب بیند او وفا.
مولوی.
عمرگرانمایه در این صرف شد
تا چه خورم صیف و چه پوشم شتا.
سعدی.
رجوع به شتاء شود
لغت نامه دهخدا
شتا
(شِ)
ناشتا و ناهار. (از برهان) (فرهنگ جهانگیری). ناهار و ناشتا را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
لقمۀ نان خویشتن نخورد
گر دو هفته همین شتا باشد.
کمال اسماعیل
لغت نامه دهخدا
شتا
(شَ)
جای درشت. (از منتهی الارب). موضع خشن. (از اقرب الموارد) ، صدر وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شتا
زمستان نیاز شویش خشکسالی زمستان فصل سرما، گرسنه، زمستان
تصویری از شتا
تصویر شتا
فرهنگ لغت هوشیار
شتا
((ش))
گرسنه
تصویری از شتا
تصویر شتا
فرهنگ فارسی معین
شتا
زمستان، گرسنه، ناهار
متضاد: صیف
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتام
تصویر شتام
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
شاخ درخت، شاخۀ نورسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
عجله و تندی در کار و حرکت، چالاکی و سرعت، (بن مضارع شتافتن) شتافتن
شتاب گرفتن: شتاب کردن، عجله کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتات
تصویر شتات
پراکنده شدن، تفرق، پراکندگی، متشتت، متفرق، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
جستن و خواستن امری پیش از وقت آن، عجله، دستپاچگی، تندی، تعجیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتام
تصویر شتام
بسیار دشنام دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
شاخه درخت ستاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتات
تصویر شتات
فرقت، متفرق و پریشان، پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتات
تصویر شتات
((شَ))
پراکندگی، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتاء
تصویر شتاء
((ش))
زمستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
((شِ))
عجله، چالاکی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتاک
تصویر شتاک
((ش))
شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
عجله
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
Acceleration, Hurriedness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
accélération, hâte
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
aceleración, prisa
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
가속 , 서두름
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
percepatan, terburu-buru
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
त्वरण , जल्दी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
versnelling, haastigheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
加速 , 匆忙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
accelerazione, fretta
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
aceleração, pressa
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
przyspieszenie, pośpiech
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
прискорення , поспішність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
Beschleunigung, Eile
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
ускорение , спешка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شتاب
تصویر شتاب
תאוצה , חיפזון
دیکشنری فارسی به عبری