جدول جو
جدول جو

معنی شبکوکه - جستجوی لغت در جدول جو

شبکوکه
(شَ کَ / کِ)
شبکو. شبکوک. شبکوکا. نوعی از گدایی باشد. (برهان). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
شبکوکه
درویش فقیر، درویشی که شب روی بلندی رود و باواز بلند مردم را دعا کند و صدقه خواهد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکوهه
تصویر شکوهه
(دخترانه)
جمال، زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکوفه
تصویر شکوفه
(دخترانه)
گل درخشان میوه دار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبکوک
تصویر شبکوک
درویش، فقیر، درویشی که شب روی بلندی مانند پشته یا درخت می رفت و به آواز بلند مردم را دعا می کرد و صدقه می خواست، برای مثال زهی جوفروشان گندم نمای / جهانگرد شبکوک خرمن گدای (سعدی۱ - ۱۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبکوری
تصویر شبکوری
نوعی بیماری چشم که در آن بیمار در تاریکی نمی تواند اشیا را ببیند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
شکوفه، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفهٴ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ کَ)
از ’م ع ک’، فراوانی و بسیاری. معکوکهالمال، افزونی و بسیاری شتران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : معکوکه الماء، کثرت وفراوانی آب. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(کُ کو)
یکی از چهار جزیره بزرگ ژاپن درجنوب جزیره ’هندو’ که 4220300 تن جمعیت دارد، و مرکز آن شهر توکوشیما است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
موج. کوهه. نرۀ آب. آبخیز
لغت نامه دهخدا
(بِ فَ / فِ)
اشکوفه. شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن. شکوفه. (جهانگیری) (از رشیدی). شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دارو غیر آنها بیرون می آید. (فرهنگ نظام) :
بهنگام بشکوفۀ گلستان
برون برد لشکر ز زابلستان.
فردوسی.
وگر بازگردی بزابلستان
بهنگام بشکوفۀ گلستان.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا
(مَ کو کَ)
زمین برابر بی نشیب و فراز که گیاه شوره و رمث رویاند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مدعوکه لااسناد لها. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
زن خوار و ذلیل. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بُ کَ)
اجتماع گرمای تابستان و اجتماع سرمای زمستان. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
از ’ع ک ک’، محبوسه. (محیط المحیط). ابل معکوکه، شتر بندکرده. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). شتر حبس کرده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
تأنیث مسکوک. زده شده. مضروب. و رجوع به مسکوک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شبکو. شبکوکا. شبکوکه. نوعی از گدایی باشد و آن چنان است که شبها بر بالای مناری یا پشته ای یا درختی که در میان محله واقع باشد برآیند وبه آواز بلند یک یک از مردم محله را نام ببرند و دعاکنند تا به ایشان صدقه بدهند. (برهان) :
همچو شبکوکی کنم من ذکر و بانگ
تا رسد از بامهایم نیم دانگ.
مولوی.
زهی جوفروشان گندم نمای
جهانگرد و شبکوک خرمن گدای.
سعدی.
رجوع به شبکو شود، ساعت که مبداء آن شب هنگام گیرند و میزان کنند و گذارند تا کار کند
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شبکو. شبکوک. شبکوکه. به معنی شبکوک است که گدایی بالای منار باشد. (برهان قاطع) :
به شاخ گلبنان آن شوریده بلبل
چه شبکوکا زند تا صبح کوکا.
غضایری رازی.
و رجوع به شبکو و شبکوک شود
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
تأنیث محکوک. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به محکوک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بشکوه
تصویر بشکوه
باشکوه وعظمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکونه
تصویر بکونه
شمشیر چوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بکوره
تصویر بکوره
ماهی گوشتی
فرهنگ لغت هوشیار
نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازد. توضیح در عربی بمعنی ازدحام آمد و رفت انداختن چیزی را بریکدیگر جنبانیدن برگردانیدن متاع بانگ کردن گوسفند ماده بچه را آمده
فرهنگ لغت هوشیار
مشکوکه در فارسی مونث مشکوک بنگرید به مشکوک مونث مشکوک، جمع مشکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسکوکه
تصویر مسکوکه
مسکوکه در فارسی مونث مسکوک پرشیان مونث مسکوک، جمع مسکوکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محکوکه
تصویر محکوکه
مونث محکوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکوری
تصویر شبکوری
یکی از بیماری های چشم که بیمار شبها جایی را نمی بیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
موج کوهه آبخیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
شکوفه بهار ودرخت
فرهنگ لغت هوشیار
درویش فقیر، درویشی که شب روی بلندی رود و باواز بلند مردم را دعا کند و صدقه خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبکوه
تصویر آبکوه
قریه ای در اطراف مشهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشکوفه
تصویر بشکوفه
((بِ فِ))
شکوفه، گل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبکوهه
تصویر آبکوهه
((هِ))
موج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبکوک
تصویر شبکوک
درویش، گدا
فرهنگ فارسی معین
آویزه، شرابه، طره
فرهنگ واژه مترادف متضاد