درویش، فقیر، درویشی که شب روی بلندی مانند پشته یا درخت می رفت و به آواز بلند مردم را دعا می کرد و صدقه می خواست، برای مثال زهی جوفروشان گندم نمای / جهانگرد شبکوک خرمن گدای (سعدی۱ - ۱۲۶)
درویش، فقیر، درویشی که شب روی بلندی مانند پشته یا درخت می رفت و به آواز بلند مردم را دعا می کرد و صدقه می خواست، برای مِثال زهی جوفروشان گندم نمای / جهانگرد شبکوک خرمن گدای (سعدی۱ - ۱۲۶)
اشکوفه. شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن. شکوفه. (جهانگیری) (از رشیدی). شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دارو غیر آنها بیرون می آید. (فرهنگ نظام) : بهنگام بشکوفۀ گلستان برون برد لشکر ز زابلستان. فردوسی. وگر بازگردی بزابلستان بهنگام بشکوفۀ گلستان. فردوسی.
اشکوفه. شکوفه و بهار درخت باشد. (برهان) (از انجمن آرا) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نزدیک به پهلوی ویشکوفک و لغت یهودی ایرانی گوشکوفتن. شکوفه. (جهانگیری) (از رشیدی). شکوفه که چیزی است شبیه به گل که از درختان میوه دارو غیر آنها بیرون می آید. (فرهنگ نظام) : بهنگام بشکوفۀ گلستان برون برد لشکر ز زابلستان. فردوسی. وگر بازگردی بزابلستان بهنگام بشکوفۀ گلستان. فردوسی.
شبکو. شبکوکا. شبکوکه. نوعی از گدایی باشد و آن چنان است که شبها بر بالای مناری یا پشته ای یا درختی که در میان محله واقع باشد برآیند وبه آواز بلند یک یک از مردم محله را نام ببرند و دعاکنند تا به ایشان صدقه بدهند. (برهان) : همچو شبکوکی کنم من ذکر و بانگ تا رسد از بامهایم نیم دانگ. مولوی. زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک خرمن گدای. سعدی. رجوع به شبکو شود، ساعت که مبداء آن شب هنگام گیرند و میزان کنند و گذارند تا کار کند
شبکو. شبکوکا. شبکوکه. نوعی از گدایی باشد و آن چنان است که شبها بر بالای مناری یا پشته ای یا درختی که در میان محله واقع باشد برآیند وبه آواز بلند یک یک از مردم محله را نام ببرند و دعاکنند تا به ایشان صدقه بدهند. (برهان) : همچو شبکوکی کنم من ذکر و بانگ تا رسد از بامهایم نیم دانگ. مولوی. زهی جوفروشان گندم نمای جهانگرد و شبکوک خرمن گدای. سعدی. رجوع به شبکو شود، ساعت که مبداء آن شب هنگام گیرند و میزان کنند و گذارند تا کار کند
شبکو. شبکوک. شبکوکه. به معنی شبکوک است که گدایی بالای منار باشد. (برهان قاطع) : به شاخ گلبنان آن شوریده بلبل چه شبکوکا زند تا صبح کوکا. غضایری رازی. و رجوع به شبکو و شبکوک شود
شبکو. شبکوک. شبکوکه. به معنی شبکوک است که گدایی بالای منار باشد. (برهان قاطع) : به شاخ گلبنان آن شوریده بلبل چه شبکوکا زند تا صبح کوکا. غضایری رازی. و رجوع به شبکو و شبکوک شود
نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازد. توضیح در عربی بمعنی ازدحام آمد و رفت انداختن چیزی را بریکدیگر جنبانیدن برگردانیدن متاع بانگ کردن گوسفند ماده بچه را آمده
نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازد. توضیح در عربی بمعنی ازدحام آمد و رفت انداختن چیزی را بریکدیگر جنبانیدن برگردانیدن متاع بانگ کردن گوسفند ماده بچه را آمده